aliaga
الان فقط ی استخر آب یخ حال میده
aliaga
دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ...
برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده ...
پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ...
و آن دورهمی هایِ جانانه ؛
به خاطرات پیوست ...
روزهایِ خوب بر نمی گردند ،
افسوس ...
ما برایِ بزرگ شدنمان ؛
بهایِ سنگینی پرداختیم ... : (
حسین
اونجا که فروغ بسطامی میگه:
ای خوشا وقتی که بگشایم
نظر در روی دوست
سر نهم در خط جانان جان
دهم بر بوی دوست
من نشاطی را نمیجویم
به جز اندوه عشق
من بهشتی را نمیخواهم
به غیر از کوی دوست
aliaga
با جوانی سر خوش است این پیر بی تدبیر را
جهل باشد با جوانان پنجه کردن پیر را
روز بازار جوانی پنج روزی بیش نیست
نقد را باش اي پسر کآفت بود تأخیر را
اي که گفتی دیده از دیدار بت رویان بدوز
هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را
زهد پیدا کفر پنهان بود چندین روزگار
پرده از سر برگرفتیم آن همه ی تزویر را
سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی
همان گونه عذرت بباید خواستن تقصیر را
aliaga
مرا عهدیست با جانان
که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را
چو جان خویشتن دارم
aliaga
جانا سرى به دوشم ودستى به دل گذار
آخرغمت به دوش دل وجان کشیده ام
من نامزد بودم ک اونو اونطوری روانه مهدکودکش کردن الانم حیوونی دوتا بچه داره
۱۵ یا ۱۶ سالشه فوقش
کاشش