یافتن پست: #جالب
.gif ":گردالی"){kind=icon}
درجه بالای لذت رسیدم به به
مآه
دس جیغ هوراااا ✌🐾
آدمی ک غم داره وقتی می خنده
لبخندش هم قشنگه
اصلا دلت آروم می گیره
مخصوصا وقتی ب چشم هاش نگاه می کنی
وخنده ی توی چشم شو می بینی😋😅💞
بخند خول وچل قاه قاه قاه
خنوک هم خودتی بی ادب
آدمی ک غم داره وقتی می خنده
لبخندش هم قشنگه
اصلا دلت آروم می گیره
مخصوصا وقتی ب چشم هاش نگاه می کنی
وخنده ی توی چشم شو می بینی😋😅💞
بخند خول وچل قاه قاه قاه
خنوک هم خودتی بی ادب
خانوم اِچ
تا پولدار نشدید زن نگیریییید
تا پولدار نشدید زن نگیریدددددد
تا پولدار نشدید زنننننن نگیریددددددددد
زنا هر چقدر هم بساز باشن و به روی خودشون نیارن از بی پولی زجر میکشنن ازاین که نمیتونن مث بقیه باشن زجر میکشن
اینارو شاید هیچ وقت زن هاتون بهتون نگن ولی من بهتون میگم
تا پولدار نشدید زن نگیریدددددد
تا پولدار نشدید زنننننن نگیریددددددددد
زنا هر چقدر هم بساز باشن و به روی خودشون نیارن از بی پولی زجر میکشنن ازاین که نمیتونن مث بقیه باشن زجر میکشن
اینارو شاید هیچ وقت زن هاتون بهتون نگن ولی من بهتون میگم
ا
(◍•ᴗ•◍)
💢 #هر_شب_یک_حکایت
در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه.
فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
مادر جیغی میکشد و مردم خیره می‌مانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار!"
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال معروفه.
فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
مادر جیغی میکشد و مردم خیره می‌مانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار!"
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
g.h.o.l.a.m.a.l.i
بعضی ها عین مردم کوفه می مانند ک وقتی اسرا و می آوردن و اهل بیت داغ دار بودن بعضی ها با سنگ بعضی ها با حرف هاشون داغ مون رو بیشتر می کنن خدا خانه تون رو خراب کنه ک بی دین دلش ب درد اومده برای این غم وارده ولی بعضی ها تف تف تف ب ذات تون ......
چی
برنامه آموزش زبان هس دیجیکالا هم فک کنم داشته باشه
چه جالب امتحان کردی؟!
قبلا آره
اگه واقعا دلت میخواد یاد بگیری ،برنامه اندرویدی داره واسه مبتدی تا حرفه ای
شدید به تمرین و تکرار نیاز داری حتی شده بصورت مسخره بازی با دوست و آشنا حرف بزنیُ تمرین کنی
عالی امتحان میکنم ممنون