Tasnim
من که خیلی وقته مدرسه م تموم شده
پ چرا باید هر روز مشق بنویسم.
امروز کلی گشتم برگه نمدی اکلیلی پیدا کردم، اومدم خونه تاج هم درست کردم برای جشن الفبا
مهاجر
فرشتگان و خدا محو چشم رنگینت
مدام ، اهل نظر می کنند تحسینت
خدا سوار ِ پرِ جبرئیل کردَت و بعد
رساند از دلِ هفت آسمان به پایینت
تو قبلِ قصهی خلقت درون من بودی
منم نوادهای از عاشقان دیرینت
ببخش، رشتهی تسبیح اگر گسست از هم
نشستهام به تماشای ساق سیمینت
*غزل سَنیلهَ مَنهَ معنی تاپْدی گوءز بَبَییم
فدای قند لبان و زبان شیرینت
به چشمهای تَرَت خیره میشوم ای ماه
شراب میچکد از خوشههای پروینت
اگرچه حاصلمان ما نشد ملالی نیست
من و تو یک نفریم ، از نگاه ِ آیینهت
به پای عشق تو بیشک شهید خواهم شد
همان شبی که بخوانی مرا به بالینت
*غزل با تو برایم معنا پیدا کرد نور چشمانم !
Aseman
دیشب خواب دیدم موهام داره دسته دسته میریزه از صبح بیدار شدم اعصابم خورده آخه من عاشقه موهامم یعنی دلخوشیم همین موهامه ۱۴ ساله کوتاه نکردم هر روز شونه میزنم یا میبافم یا دم اسبی میبندم ❤️
از صبح غصم گرفته اگه موهام بریزه چیکنم😩😩😩
راست میگن دلخوشی ی دختر موهاشه❤️
سید ایلیا
‹ اینجا کہ نشد،
امّا جهانِ بعدی
قول دادهام نگریم!
سیر تماشایـت کنـم
❤
کاش روزی همه به این نتیجه برسند
شجاعانهترین کار دنیا این است که تنهایی به عمق مشکلات بروی و از منتِ هر کمکی شانه خالی کنی. اگر پیروز شوی؛ تو بدونِ نیاز به کسی بهترین هستی.
اگر بازندهی این حادثه بودی؛ تو آنقدر قدرتمندی که به تنهایی زهرِ باخت را به جانت خریدی!
ماریا
امروز حسینی دروازه بان استقلال، توی بازی چه غلطی کرده؟ !
کسی کلیپشو دیده؟ !
Sara
نوشته بود:
کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟
نوشتم:
از جنگها برگشته ام، با زخمها و موی سپید
و یاد گرفته ام صبور باشم و به تماشا قانع.
مهاجر
تماشایش رقم می زد خروج از دامن دین را
بنا کرده است در چشمش فلک قصر شیاطین را
اگر دور تو می گردد نظر بر ظاهرت دارد
که پیچک خشک می خواهد تن گل های غمگین را
به عشق اولت شک کن ،که در این شهر و این دودش
درختان شوم می دانند باران نخستین را
مگو این شاخه ی تنها که تنها یک ثمر دارد
چطور از خود جدا سازد اناری سرخ و شیرین را
به این سو هم نگاهی کن،نگاهی درخورم؛یعنی
تفنگ ِ میرزا مشکن غرور ِ ناصرالدین را
چرا جامِ بلورینی بلغزد بر لبِ سینی؟!
چرا باید بترسانی خمارِ دور پیشین را؟!
تو مثل قوم صهیونی که با آن چشم زیتونی
به اشغالت درآوردی دلِ من،این فلسطین را
کمی آن سوی دیدارت چنان شعری نصیبم شد
که درحد کسی چون خود ندیدم آن مضامین را
تو ای شاعر تر از «سیمین!» به «رستاخیز» اگر آیی
بپوشد سایه ی شعرت فروغ هر چه پروین را
غزل هایی که بر رویت اثر گفتی ندارد را
برای ماه می خواندم نظر می کرد پایین را
سر از سنگینی فکر وصالت درد می گیرد
به بستر می برم اما همین سردرد سنگین را
به خوابم آمدی حالا ، نفس بالا نمی آید
بگویم یا نگویم «یا غیاث المستغیثین » را
🙂
Saye
به تماشای خودم بودم و دیدم:
که چه بی رحمانه تنهاست و به ناچار قوی
سابقه ش رو توو اطرافیان داشتم
اگه متولد پاییز بودن هم اجازه نمیدادم زودتر برن مدرسه
با اینکه فاطمه زهرا متولد شهریوره و شش سال تموم بود، ترجیحم این بود که سال بعدش بره مدرسه. ولی خب خودش اینقدر ذوق نشون داد...
چرا؟مگه اونایی که جهش دادن چجوری شده؟من خودم زیاد مایل نیستم پسملی دوس داره
یکی دیگه هم که چندماه زودتر رفته بود مدرسه همیشه به هرکی میرسید میگفت منو زودتر فرستادن نداشتن من توو خونه بیشتر بازی کنم
پسرم خودش اصرار داره جهش بده من زیاد مشتاق نیستم
از مدرسه هم پرسیدم گفت بستگی به روحیه خود بچه داره محیط عوض میشه درسا سنگین تر میشن بچه ای که تو سطح خودش شاگرد اوله جهش که میده جزو شاگردای متوسط کلاس میشه
حالا موندم چیکار کنم
رای شو بزن یه جوری