یافتن پست: #تماشا

سجـــاد
سجـــاد
‌در تماشای تو قانع نشوم
من به دو چشم...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
••┈┈┈❥ ♥️ ❥┈┈┈••
برای مشاهده تصویر بزرگتر کلیک کنید


بهار نارنج
بهار نارنج
به علت کندی نت
صبخیر با این ویوو😊


aliaga
aliaga
یادش بخیر کودکی. روزی که دست هم‌بازی کوچکم را می‌گرفتم. کوچه‌ها را یکی یکی رد می‌کردیم تا برسیم به آن باغ قدیمی. بعد بنشینیم کنار حوض بزرگش و ماهی‌ها را تماشا می‌کردیم. ماهی‌هایی که بازیگوشی‌شان کم از بازیگوشی ما نداشت. بعد من چشم می‌شدم و او قایم می‌شد. من می‌گفتم«من چشم می‌شوم.» او می‌خندید و می‌گفت: «من چشم می‌گذارم.» تا غروب قایم باشک بود و بی‌خیالی. اگر زمین خوردنی بود، به سنگ‌های بی‌احساس نبود. حتی سنگ‌ها و سنگفرش‌ها برایمان دوست و رفیق بودند ...

رها
رها
سرِ من مستِ جمالت، دلِ من دامِ خیالت
گُهرِ دیده نثارِ، کفِ دریایِ تو دارد

اگرم در نگشایی، ز رهِ بام درآیم
که زهی جانِ لطیفی، که تماشایِ تو دارد

به دو صد بام برآیم، به دو صد دام درآیم
چه کنم! آهویِ جانم، سرِ صحرایِ تو دارد


مث مولانا این مدلی دلبری کنید :x

aliaga
aliaga
میگم:
عاشقی آمده اینجا به تماشای رخت
سرِ بازار نشستست که او را بخری

سجـــاد
سجـــاد
تو به تحریکِ فلک، فتنه‌یِ دورانِ منی!
من به تصدیقِ نظر، محوِ تماشایِ توام...

یاس
یاس
خب خب بعد کلی گریز و تعقیب اقا شاهین @shahinمنت گداشتن رو صندلی پادشاهی نه ببخشن داغ جلوس فرمودن جوری بسوزنیدش تا سال دیگه جاش،بمونه :خخخ

donya
donya 👩‍👧‍👦
اینستا رو باز میکنی خانوم مهستی نشسته رو به روت و مات تماشای شماس

پ.ن عاااااااشق آهنگه شدم:عاشق:فکر



mohamad
mohamad
‏داشتم فکر میکردم خدا به هر کسی یه موهبتی عطا کرده
به یکی بامزه بودن به یکی زیبایی به یکی باهوش بودن، خدا فقط به من دو تا چشم داده تا مثل پریشب فقط باهاش تورو تماشا کنم.
اگه بدونی...

محسن
محسن
من هوا را بی نفسهای "تو"
حاشا می کنم

تار و پود عشق را
در "تو" تماشا می کنم

بیقراری دل من
خنده ی شیرین "تو"....

بیستون سهل است
من فرهاد رسوا میکنمِِ

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

یک روز قصابی گوشت تازه ای را توی مغازه آویزان کرده بود و به سمت دیگر مغازه رفته بود، گربه ی محل هم که از دور تماشا می کرد و دهانش آب افتاده بود، آرام آرام خود را به مغازه رساند ولی دستش به قلابی که گوشت از آن آویزان بود نمی رسید.
تخته ای را که قصاب روی آن گوشت را ساطوری می کرد زیر پایش گذاشت ولی تخته چرب بود و گربه به زمین افتاد. چند بار که این کار را امتحان کرد موفق نشد. و بالاخره با دیدن قصاب پا به فرار گذاشت و چون موفق نشده بود برای این که ضایع نشده باشد، دستش را جلوی بینی اش گرفت و گفت: " پیف پیف این گوشت بو می دهد !"
از آنوقت به بعد هرگاه کسی از کاری که از عهده اش بر نمی آید و یا چیزی که در اختیارش نیست بد گویی می کند این مَثَل را بکار می برند!

aliaga
aliaga
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
و چنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی!
مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی...

محسن
محسن
گاهی
خیلی چیز ها داریم
اما بی مهابا
محو تماشای نداشته هایمان هستیم

?
?

بازم نشستی روبروم مات تماشای توام❤️

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو