یافتن پست: #آسمان

aliaga
aliaga
-

حضرت@دوست
حضرت@دوست
وطن حبي، بلد روحي
وطن روحي وكبريائي وإيماني
سأضحي بحياتي من أجل وطني
أسقي تربتك بدمي
ما هي قيمة الحياة بالنسبة لك؟
سأصنع زهور التوليب في ترابك بالدم
ودعهم ينظرون نحو سمائك
كن صديقي لأن الله صديقك
السلام عليكم أيها الشهداء
عدوك يخاف من الميدان
أدعو الله من أجل دفء السوق الخاص



aliaga
aliaga
-گل- ...




حضرت@دوست
حضرت@دوست
شکست بنی‌اسرائیل (قرآن)
در آیات قرآن به شکست‌های بنی‌اسرائیل اشاره شده است.

فهرست مندرجات
۱ - شکست در قتل حضرت عیسی
۲ - زمینه شکست بنی‌اسرائیل
۳ - پیروزی بعد از شکست
۴ - شکست دوم بنی‌اسرائیل
۵ - امید بعد از شکست دوم
۶ - شکست از مؤمنان
۷ - پانویس
۸ - منبع

شکست مكر و نيرنگ كافران بنى‌اسرائيل، در به قتل رساندن عیسی علیه‌السلام:
«فَلَمَّا أَحَسَّ عِيسَى مِنْهُمُ الْكُفْرَ ... • وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللّهُ وَاللّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ؛ [۱] [۲] هنگامى كه عيسى از آنان احساس كفر و مخالفت كرد ... و يهود و دشمنان مسيح، براى نابودى او و آيينش توطئه كردند؛ و خداوند براى حفظ او و آيينش، تدبير نمود؛ و خداوند، بهترين تدبيركنندگان است.»
فاعل «مکروا»، کفار بنی اسرائیل است که در آیه ۵۲ بدان اشاره شده است.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

❗️تنها بازمانده يک كشتی شكسته توسط جريان آب به يک جزيره دورافتاده برده شد. با بی قراری به درگاه خداوند دعا می‌كرد تا او را نجات بخشد. ساعت ها به اقيانوس چشم می‌دوخت، تا شايد نشانی از كمک بيابد اما هيچ چيز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر نااميد شد و تصميم گرفت كه كلبه ای كوچک بسازد تا خود و وسايل اندكش را بهتر محافظت نمايد. روزی پس از آنكه از جستجوی غذا بازگشت، خانه كوچكش را در آتش يافت، دود به آسمان رفته بود. اندوهگين فرياد زد: «خدايا چگونه توانستی با من چنين كنی؟»

صبح روز بعد او با صدای يک كشتی كه به جزيره نزديک می‌شد از خواب برخاست. آن کشتی می‌آمد تا او را نجات دهد. مرد از نجات دهندگانش پرسيد:«چطور متوجه شديد كه من اينجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، ديديم!»

🔸آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی كه بنظر می‌رسد كارها به خوبی پيش نمی‌روند، اما نبايد اميدمان را از دست دهيم، زيرا خدا در كار زندگی ماست، حتی در ميان درد و رنج؛ دفعه آينده كه كلبه شما در حال سوختن است به ياد آورید كه آن شايد علامتی باشد برای فراخواندن رحمت باشد .

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

گویند فقیری به نزد هندوانه فروشی رفت وگفت هندوانه‌ای برای رضای خدا به من بده فقیرم و چیزی ندارم.

هندوانه فروش درمیان هندوانه ها گشتی زد و هندوانهٔ خراب و بدرد نخوری را به فقیر داد. فقیر نگاهی به هندوانه کرد و دید که به درد خوردن نمیخورد و مقدار پولی که به همراه داشت به هندوانه فروش داد و گفت به اندازه پولم به من هندوانه ای بده.

هندوانه فروش هندوانه خیلی خوبی را وزن کرد و به مرد فقیر داد، فقیر هر دو هندوانه را رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا بندگانت را ببین...
این هندوانه خراب را بخاطر تو داده است و این هندوانه خوب را بخاطر پول...

وای اگر این تفکر در کل زندگی ما باشه!

خانوم میم
خانوم میم
بیایید شب داستان داشته باشم🤔

یاس
یاس
الله الله :تعجب
بعد محاصره آب
آسمان غزه بارش باران شدید گرفت

زاهِر..
زاهِر..
مگه امام علی -علیه السلام- به ازدواج ام کلثوم و عمر رضایت ندادن؟ این مگه نشون‌دهنده‌ی صلح بین امام علی و عمر نیست؟ مگه نه این که این وصلت مهری برای نبود مشکل بین این دو شخصه؟ پس ما چرا آتیش بیارِ معرکه شدیم؟

بیایید ببینم نظراتتون چیه🚶

حضرت@دوست
حضرت@دوست
كم هي مشرقة عيونك الجميلة


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

عقاب، وقتی می خواهد به ارتفاع بالاتری صعود کند، در لبه ی یک صخره، به انتظار یک اتفاق می نشیند.
می دانید اتفاق چیست؟
گردبادی ست که از روبه رو می آید.
عقاب، به محض اینکه آمدن گردباد را حس کرد، بال های خود را می گشاید و اجازه می دهد باد او را با خود بلند کند. به محض اینکه طوفان، قصد سرنگونی عقاب را کرد، این پرنده ی بلندپرواز، سر خود را به سوی آسمان بلند می کند و عمود بر طوفان می ایستد و مانند گلوله‌ی توپی، به سمت بالا پرتاب می شود.
او آنقدر با کمک باد مخالف، اوج می گیرد تا به ارتفاع مورد نظر برسد و آنگاه با چرخش خود به سوی قله‌ی مورد نظر، در بالاترین نقطه‌ی کوهستان، مأوا می گزیند.
او منتظر حادثه می ماند، حادثه ای که برای مرغ های زمینی، یک مصیبت و بلاست. او منتظر طوفان می نشیند تا از انرژی پنهان در گردباد، به نفع خود استفاده کند.

روزهایی هست که راه نجات، یاد گرفتن بلند پروازی از عقاب است.

حضرت@دوست
حضرت@دوست
می دانید .............

انتي قمري
مئات الآلاف من النجوم تتلألأ في سماء الليل، لكنها ليست جميلة بدون وجود القمر


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
خسته و پرشانم در غم تو گریانم
از همه گریزانم تا نهد زتن جانم
تو که گفتی به پیش من بمان
چرا چنین نهان مرا به حال خود رها کردی
چرا ندیده ای که از دلت فراغ رود به آسمان
چه گویدم مرا فدا کردی
مگر که جان به لب رسدکه یادت از نطر رود
چرا تو بی خبر زما رفتی
چه میشود عیان شوی مرا عزیز جان شوی
بگو چرا بگو کجا رفتی
دیده بر رهت دارم در دل شب تارم
در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی
به هر کلام رفته ای به یک بهانه رفته ای
دلم نشانه رفته ای بجویتم زبی نشان ها
دوباره به پیش من بیا
ببین که میشودبه پا نوای شور و نغمه ها
به کوه و دشت و آسمان ها
ببین که دل شکسته ام به گوشه ای نشسته ام
به جز تو دل نبسته ام دمی بمان به پیش من عزیز جانم
زدیده خون شود روان به یادت ای امید جان
زچشم من نشو نهان که در فراغ روی تو رسد خزانم
دیده بر رهت دارم در دل شب تارم
در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی



حضرت@دوست
حضرت@دوست
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم


از تمام زمین یک خیابان را

و از تمام تو . . .

یک دست که قفل شود در دست من


aliaga
aliaga

-گل- لطفا همه مشارکت کنید
التماس دعا:گل

صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو