میرود با چشم گریان سیل از ویرانهام
آفتاب آهسته بگذارد در این غمخانه پای
تا مبادا چون حباب از هم بریزد خانهام
بار خاطر نیستم روشندلان را چون غبار
بر بساط سبزه و گل سایهٔ پروانهام
گرمی دلها بود از ناله جانسوز من
خندهٔ گلها بود از گریهٔ مستانهام
هم عنانم با صبا سرگشتهام سرگشتهام
همزبانم با پری دیوانهام دیوانهام
مشت خاکی چیست تا راه مرا بندد رهی ؟
گرد از گردون برآرد همت مردانهام
فک کنم افتاد تو سطل اشغال
خو تصویر ان را بده واست گیر بیارم بفرستم
😂😂دست ضما درد نکنه پیدا شد شد نشد میرم از همونجای قبلی یکی میخرم
بازار تهران یود فک کنم
کلی گشتم تا پیداش کردم🥺
خو خدا را شکر .چون مورد علاقه ات بود گفتم. من یه انگشتر دارمخیلی مورد علاقه ام هست وقتی از انگشتم در میارم انگار چیزی گم کردم
اهوم🥺🥺🥺