پریا
وقتی دیدی
یکی مثل نوک پرگار
همه جوره پات ثابت ایستاده،
هر طور بچرخی،بکشی،تکون نمی خوره،
توام دورش بگرد؛
دورش نزن...
پریا
آمده ایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم
نه به هر قیمتی زندگی کنیم
امروز با هم بودن را تجربه می کنیم
شاید فردا به یاد هم بودن را
پس امروز را زیبا کنیم به حرمت خاطرات فردا...
پریا
عطر خوب
شیشه خالیشم سال ها بوی خوب می ده
آدم خوبم همینه...
پریا
گاهی عمیقا مایلم ماهی باشم؛
ماهی حافظه اش هفت ثانیه است بی هیچ خاطره ای...
پریا
آدم ها تا حد مرگ از خود خسته ات می کنند؛
ترکت نمی کنند
اما مجبور می کنند ترکشان کنی؛
آن وقت می شوی بنده ی سر تا پا خطاکار...
پریا
چقدر قشنگه
یه نفر تو زندگیت باشه
که هم عشقت باشه و هم رفیقت
هم همدمت باشه و هم همرازت
که دیگه نیازی به هیچ کَس نداشته باشی
کسی که بودنش می ارزه به نبودن همه...
پریا
گاهی
دوست داشتن آدم ها
درد دارد؛
دردش این است که کسی
حرف دلت را نمی فهمد...!
پریا
باب اسفنجی: دوستی یعنی چی؟!
پاتریک: یعنی وقتی دوستت یه جا حضور نداره،
طوری ازش دفاع کنی که هیچکی نتونه راجبش هیچ حرفی بزنه...
خدا نکنه
ی بار با نوک پرگار زدم تو امیر میز جلوییم وسط کلاس جیغ زد میدویید تو کلاس اینور اونور
کون لقت خندیدی گاب