یافتن پست: ناتمام

Zahra
Zahra
کمی آرام بگیر جانم،
کمی شش دانگ حواست را جمع خودت کن.
چقدر شیرین است
اگر برای خودت یک فنجان چای بریزی و بنوشی تا لحظاتت آغشته به آسودگی شود.
اگر دیوان حافظ را که در طاقچه ی اتاق خاک می خورد برداری و واژه به واژه ی آن را به درونت بسپاری.
زندگی دلچسب تر می شود
وقتی آرامش را چندباره بیآفرینی.
وقتی به جنگ های ناتمام ذهنت خاتمه دهی
و سررشته ی شادی را در دست بگیری.
آرام بگیر جانم،
تو باید مامنی برای حال خوب باقی بمانی.
هیچ کس جز تو نمی تواند اتاق دلت را از سیاهی و کدورت ها بتکاند.
هیچ کس نمی تواند تو را بهتر از خودت، معبودِ خویش قرار دهد.
آرام بگیر جانم،
در پس هر اتفاق تلخ،
عظمتی دلکش شکوفه می زند
تا از خوشبختی کامی دیگر بگیری،
تا از لذت این دنیایِ وارونه مست شوی



Zahra
Zahra
ایده های تلنبار شده بردوش ذهن سنگینی میکند!

بخشی از خستگی ما از ایده‌هایی است که در ذهن داریم ولی اجرا نکرده‌ایم.
هر ایده اجرا نشده یک کار ناتمام است در ذهن که آن را رها نمی‌کند و بر روی دوش ذهن سنگینی می‌کند.

*دو کار می توان کرد:

*با خود خلوت کرد و قاطعانه برخی از ایده ها را حذف یا از اولویت خارج کرد.

*ایده ها را به عمل گره زد
هر گاه ایده‌تان را با یک عمل حتی محدود گره بزنید و وارد فضای عمل ‌شوید، در این صورت انرژی ناشی از آزادسازی ذهن به شما باز می‌گردد



حضرت@دوست
حضرت@دوست
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
امان ازفاصله ، ازبی وفایی
سرابم گشته ای ،خوابم می آیی!

جهان ، تنها و دنیا ناتمام است
تمام من ! کجا رفتی؛ کجایی!؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تمام ناتمام من.................
با (ط)تما م میشه{-29-}


دانلود موزیک



0
0
بی‌اشک
چشمانِ تو ناتمام است
و نمناکیِ جنگل نارساست



حضرت@دوست
حضرت@دوست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
ای داد، کس به داغ دل باغ دل نداد

سکوت شب
سکوت شب
روزی که
برای اوّلین بار
تو را خواهم بوسید
یادت باشد
کارِ ناتمامی نداشته باشی

یادت باشد
حرف‌های آخرت را
به خودت
و همه
گفته باشی

فکرِ برگشتن
به روزهای قبل از بوسیدنم را
از سَرَت بیرون کن

تو
در جاده‌ای بی‌بازگشت
قدم می‌گذاری
که شباهتی به خیابان‌های شهر ندارد

با تردید
بی‌تردید
کم می آوری

wolf
wolf
می گویند هرکسی نیمه ای گمشده دارد…
تو اما مرد من…
تمام گمشده ی منی…
و من یک هیچ ناتمام که باتو هست می شوم…
این هیچ ناتمام،عاشقانه تورا دوست دارد…
ای مرد دوست داشتنی دنیای زنانه ام…

سکوت شب
سکوت شب
حرف‌های ما هنوز ناتمام…

تا نگاه می‌کنی

وقت رفتن است،

باز هم همان حکایت همیشگی

پیش از آنکه باخبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود

آی…

ای دریغ و حسرتِ همیشگی

ناگهان

چقدر زود

دیر می‌شود!

wolf
wolf
یک نامه ام، بدون شروع و بدون نام

امروز هم مطابق معمول ناتمام



خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی

همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام



ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی است

یک صفحه زندگانی بی روح و کم دوام



جویای حال از قلم افتاده ها مباش

ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!



دردی دوا نمی کند از متن تشنه ام

چیزی شبیه یک دل در حال انهدام



در پیشگاه روشن آیینه می زنم

جامی به افتخار تو با باد روی بام



باشد برای بعد اگر حرف دیگری است

تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!



ناصر حامدی

سکوت شب
سکوت شب
من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها....

می خواهم با تو سخن بگویم....

می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم...

می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود...

شعر هایم ناتمام ماندند...اسیر دلتنگی شدم من...

و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...

کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...

اما..غصه ای نخواهم خورد...اشکهایم را برای شانه های تو ذخیره خواهم کرد...

حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...

پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...

صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو