یافتن پست: #914

حضرت@دوست
حضرت@دوست



یالان دونیا… یالان دوینا هامنی درده سالان دونیا… سالان دونیا
اولومه چاره اولا اولان دونیا… اولان دونیا حیط لری قلمه


گئدیم دئییم ننمه حیط لری قلمه گئدیم دئییم ننمه
من او قیزی سومیشم اوروش توتمور سنه نه اوروش توتمور سنه نه


ایغندا کلپیجه دیواردان آش گل بیزه ایغندا کلپیجه

دیواردان آش گل بیزه گون اون گون اولاجاخ گون اون گون اولاجاخ


گلین گلسن بیزه گلین گلسن بیزه گلین گلسن بیزه گلین گلسن بیزه
یالان دونیا… یالان دوینا هامنی درده




حضرت@دوست
حضرت@دوست


زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم
چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم

به عیب من چه گشاید زبان طعنه حسود
که با هزار زبان عیبجوی خویشتنم

مرا به ساغر زرین مهر حاجت نیست
که تازه روی چو گل از سبوی خویشتنم

نه حسرت لب ساقی کشد نه منت جام
به حیرت از دل بی‌آرزوی خویشتنم

به خواب از آن نرود چشم خسته‌ام تا صبح
که همچو مرغ شب افسانه گوی خویشتنم

به روزگار چنان رانده گشتم از هر سوی
که مرگ نیز نخواند بسوی خویشتنم

به تابناکی من گوهری نبود رهی
گهر شناسم و در جستجوی خویشتنم



حضرت@دوست
حضرت@دوست


گر به چشم دل جانا جلوه های ما بینی
در حریم اهل دل جلوه خدا بینی

راز آسمانها را در نگاه ما خوانی
نور صبحگاهی را بر جبین ما بینی

در مصاف مسکینان چرخ را زبون یابی
با شکوه درویشان شاه را گدا بینی

گر طلب کنی از جان عشق و دردمندی را
عشق را هنر یابی درد را دوا بینی

حضرت@دوست
حضرت@دوست



ای جلوهٔ برق آشیان سوز تو را
ای روشنی شمع شب‌افروز تو را

زآن روز که دیدمت شبی خوابم نیست
ای کاش ندیده بودم آن روز تو را



wolf
wolf


...

حضرت@دوست
حضرت@دوست
❤یا مقلب القلوب ❤
وقتی هوا خیس می شود
دلم بهانه ی تو را می گیرد

و گونه هایم ؛
بوی خاک باران زده می دهند ...
پنجره را باز می کنم ، نفسم می گیرد !

نفسم می گیرد ... !
درست مثل همان لحظه که چشمان تو در چشمان من ماند
همان لحظه که منتظر ماندی تا چیزی بگویم ...

امّا ...
تو دیگر منتظر نماندی ...
منتظر نماندی تا دوباره نامت را نفس بکشم

و بگویم ...
بگویم که بی تو
دیگر نفسم
برای همیشه می گیرد !



حضرت@دوست
حضرت@دوست
قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه پر حادثه حاضر باشم

حکم پیشانی ام این بود که تو گم شوی و
من به دنبال تو یک عمر مسافر باشم

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم؟
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم؟

شاید این گونه خدا خواست مرا زجر دهد
تا برازنده اسم خوش شاعر باشم

شاید ابلیس تو را شیطنت آموخت که من
در پس پرده ایمان به تو کافر باشم

دردم این است که باید پس از این قسمت ها
سال ها منتظـر قسمت آخر باشم


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده‌ام
زان می که در پیمانه‌ها اندرنگنجد خورده‌ام


مستم ز خمر من لدن رو محتسب را غمز کن
مر محتسب را و تو را هم چاشنی آورده‌ام

با دلبران و گلرخان چون گلبنان بشکفته‌ام
با منکران دی صفت همچون خزان افسرده‌ام

مستم ولی از روی او غرقم ولی در جوی او
از قند و از گلزار او چون گلشکر پرورده‌ام

روزی که عکس روی او بر روی زرد من فتد
ماهی شوم رومی رخی گر زنگی نوبرده‌ام

در جام می آویختم اندیشه را خون ریختم
با یار خود آمیختم زیرا درون پرده‌ام

آویختم اندیشه را کاندیشه هشیاری کند
ز اندیشه بیزاری کنم ز اندیشه‌ها پژمرده‌ام

در جسم من جانی دگر در جان من قانی دگر
با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده‌ام

فقط خدا
فقط خدا


:)

فقط خدا
فقط خدا
بیا پس از مدت ها با درخت صورتی و نینی پذیرایی کنم ازت<img src=ی" title=":شادی" />:نینی:تبل:ماچ

@helma



LOEY♡
LOEY♡
ترسم از اینه پسرایی که شلوار قرمز و صورتی میپوشن و ابرو برمیدارن ، کم کم موهاشونو خرگوشی ببندن

فقط خدا
فقط خدا




فقط خدا
فقط خدا







چرا من بلد نیستم ازاینا ببافــــــــــــــــــــــــــــــــــــم{-192-}

{-201-}{-199-}{-182-}{-149-}{-124-}{-118-}{-116-}{-109-}{-31-}

مونا یزدی
مونا یزدی


°غیرازشما
•کسی که
°خریدارمن نشـد

•دراوج
° بی کسی
• به کجاها رسیده ام...


...



فقط خدا
فقط خدا


{-35-}{-29-}



{-124-}

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو