یافتن پست: #873

حضرت@دوست
حضرت@دوست

دلدارا


چو دل از من ربودي ؟نه آن ياري که بودي
چو مهر من افزون شد؟به جور خود افزودي
نه از دردم پرسيدي ؟نه بر آهم بخشودي

نگارا
گمان بردم اول؟که گر جان خواهم، نشکني دلم را
ندانستم اي گل؟که عهد مرا بشکني به زودي

اگر صيد تو شد جانم؟پشيمانم، پشيمانم
ز مهرم دل کندي؟ولي آن که مي گفتمت همانم

به عهدت دل بستم ؟ولي آن که مي گفتيم نبودي
دلدارا


حضرت@دوست
حضرت@دوست
ماه تابان

یار من امشب کجا و قلب غمگینم کجا//
دل به آتش می کشم سوزد شود از من جدا

آه من امشب چو مست روی دلبر می شوم//
کشور عشق خودم را شاه و سرور می شوم

آه در دردم مرا امشب کسی یاری نکرد//
لابه لای گریه هایم ذره ای زاری نکرد

ماه تابان ذره ای لطفی نما بر ما بتاب//
قلب غمگین لابه لای خستگی هایت بخواب


حضرت@دوست
حضرت@دوست
خنده جام

کوره راه زندگی هم روشن است//آفتاب و ماه آن با گلشن است
گل بسان خنده ی جام شراب//هر که دل با او نبرد مست و خراب

آشیان دل هوای کوی دوست//هر که را دل نیست احوالش نکوست
آنکه دل را سهم ما چون آب کرد//دیگران را سهم همچون خواب کرد

دل بسان گلشن است ای ماهتاب ///روشن و پر رونق و ماه آفتاب
دل بداد و ما به او پروانه ایم//شمع محفل ساکن این خانه ایم

دل بداد و مست و هشیارش شدیم//عاشق پاکیزه و زارش شدیم
ای خدا دل را زما برگیر هان//ای خدا باز رسان ما را به خود

ما غریب و بی کس و بی گفت و شد


Sare
Sare
[لینک] @wolf اینو ببین زنده{-15-}{-18-}{-18-}{-18-}{-18-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست


تماشا می کنی و من دلم از دور می لرزد
سرم بر دار می رقصد ، لبم مخمور می لرزد

دوچشمت انقلاب هستی افکن دارد اینگونه _
خمارت ، دست و پای حضرت انگور می لرزد

هوای تاختن بر شهر دارد قوم تاتارت
اگر بی زلزله از ترس ، نیشابور می لرزد

مکش لشکر ! مزن نارو ! به جمع ِ سربدارانم
دلم از تفرقه اندازی ات بدجور می لرزد

هوای عاشقی دارد به سر مهتاب این برکه
که نورانورِ چشمانِ تو، دورادور می لرزد

بیا و فارغم کن از تب ِ افتاده بر جانم
که دست و پام از این وصله ی ناجور می لرزد

بزن زخمه به تنبور و بخوان تصنیف آخر را ...
که با ماهور چشمانت ، تنم درگور می لرزد


راشکیان
راشکیان
فروش دستگاه ازن ژنراتور برای آنتی باکتریال کردن محیط و آب مرغداری ها

کاهش هزینه‌های تهویه
افزایش وزن و اندازه طیور
کاهش هزینه‌های گرمایش
کاهش بیماری و مرگ و میر
افزایش راندمان تبدیل غذا به گوشت
افزایش ایمنی در محصولات تولیدی نظیر تخم مرغ
برای کسب اطلاعات بیشتر یا سفارش کالا با شماره های زیر ارتباط برقرار کنید:09128787303
-013-34437527 [ لینک]




راشکیان
راشکیان
فروش دستگاه ازن ژنراتور برای آنتی باکتریال کردن آب و محیط دامداری ها

کاربرد ازن در دامداری ها به شرح ذیل می باشد:
_ضدعفونی آب مصرفی در دامداری ها
_ CIP دستگاه های شیر دوش به وسیله ازن آب
_ ضد عفونی سطوح، کف سالن های زایشگاه و گوساله دانی، بطری ها و تانکرهای حمل
_کاربرد ازن در کشتارگاه ها
_ازن زنی در انبار و محل نگهداری غلات و خوراک دام
برای کسب اطلاعات بیشتر یا سفارش کالا با شماره های زیر ارتباط برقرار کنید:09128787303
-013-34437527 [ لینک]




حضرت@دوست
حضرت@دوست



از باد مکش طره جانانه ما را
زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را

آن شمه چگل گو که برقص آرد و پرواز
این سوخته دلهای چو پروانه ما را

کردند زبان آنکه به صد گنج فریدون
کردند بها گوهر یکدانه ما را

دیدند سرشکم همه همسایه و گفتند
این سیل عجب گر نبرد خانه ما را

دل گر چه خرابست ز غم چون تو درائی
آباد کنی کلبه ویرانه ما را

خواب خوش صبحت برد از دیده مخمور
شب گر شنوی نعره مستانه ما را

خواهد گله ها کرد کمال امشب از آن زلف
شبهای چنین گوش کن افسانه ما را


wolf
wolf


تو آن یک نفری
که من سال ها از بودنش میگویم ،
یکنفر بود ...
تو همانی !
آن ...



حضرت@دوست
حضرت@دوست


اگر به‌گلشن ز نازگردد قد بلند تو جلوه فرما
ز پیکرسر وموج خجلت‌شود نمایان چو می ز مینا

ز چشم مستت اگر بیابد قبول‌کیفیت نگاهی
تپدزمستی‌به روی‌آیینه‌نقش جوهرچوموج صهبا

به‌اولین جلوه‌ات ز دلها رمیده صبر وگداخت طاقت
کجاست آیینه تا بگیرد غبار حیرت درین تماشا

به دورپیمانهٔ نگاهت اگر زند لاف می فروشی
نفس به رنگ‌کمند پیچد زموج می درگلوی مینا


حضرت@دوست
حضرت@دوست
بوسه ای چند

بر جویبار چشمم گر سایه افکند دوست
بر خاک رهگذارش آبی روان توان زد

از شرم در حجابم ساقی تلطفی کن
باشد که بوسه ای چند بر آن دهان توان زد

بر عزم کامرانی فالی بزن چوو دانی
یمکن که گوی فرصت در آن میان توان زد

درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی که آتش بر آن توان زد

گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها در این تخیل بر آستان توان زد



حضرت@دوست
حضرت@دوست
به یاد گار زتو❤️

خط مکش بر من❤️❤️❤️
ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا
مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا

به محالی و خطائی ‌که تو را هست خیال
خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا

چند گویی که به یک‌بار زبون‌گیر شدی
من زبونم تو زبان‌گیر مپندار مرا
از همه خلق من امروز خریدار توام
گرچه هستند همه خلق خریدار مرا

تو شناسی‌ که به جز من نسزد جفت تو را
من شناسم‌ که به جز تو نسزد یار مرا

تا طلبکار سر زلف تو باشد دل من
با تو باشد به همه حال سروکار مرا

آیم ای دوست به ‌نزدیک تو بارم ندهی
خود دلت بار دهد تا ندهی بار مرا

گر همی با من دلخسته تلطف نکنی
به تکلف چه دهی عشوهٔ بسیار مرا


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت

برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت

در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت

گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت

از سخن چینان ملالت‌ها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت


حضرت@دوست
حضرت@دوست
کی آیدم می در نظر مست جمال ساقیم
وز خود کجا دارم خبر مست جمال ساقیم

می دونید ............
یک اتفاق بود
روزی که آمدی و رهگذرانه درگاه را از غربت رهاندی

فقط خدا
فقط خدا



:خسته

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو