یافتن پست: #873

حضرت@دوست
حضرت@دوست
توکه@ نیستی

توکه نیستی نبضهایم نامنظم میزند
انگار باد در خاکستر غم میزند

توکه نیستی پروانه از کمبود گل
در خلوتش‌ از خودکشی دم میزند

آسمان با عشوهٔ شیطانی اش
بوسهٔ زهر به تیغِ رستم میزند

ابر دست به دستانی تبانی میکند
جای برفِ شادیا‌ باران نم نم میزند

قرعهٔ سیاه اقبال برایم بی شک
سرنوشتی مبهم و تلخ رقم میزند

توکه نیستی هر روز در کنج دلم
پشت پایت مادرم آش را هم میزند

قسم به دلواپسی از جنسِ غروب
توکه نیستی نبضهایم نامنظم میزند

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نجوا ی@رفتن

با خداحافظی ات‌ قلب مرا آزاد کن
بشکن طلسم بغض ها،فارغ از غمباد کن

آنقدْر که دادِ فاصله دربیاید دور شو
خاطراتم را بسوزان یا رها در باد کن

سنگینیِ عشقت بر دوش پیداست ببین
یک نظر بر شانه های خستهٔ فرهاد کن

لایق ولخرجیِ احساس هرگز نیستی
روح خود را بردهٔ آن شاخ ناشمشاد کن

با خداحافظی ات‌ تک تک غمهایم را
مهمان سور و سا‌ت سوم مرداد کن

حلقهٔ حوصله تنگ است بر گردن دل
نجوای رفتن را در گوش خود فریاد کن


حضرت@دوست
حضرت@دوست
خیالت راحت

تو مهربان تر ازآن بودی که دل
به هر زیبای دنیا ببازم

راست میگویی
فلوسها چون فلس ماهیان مرده میمانند
درخشنده و کذاب
چون کنسروهای منقضی،مفسود


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تکه ی ابرم چه کنم تشنه ی باران شده ام
عاشق گل های زمین مثل بهاران شده ام

سر براین شانه ی ابران ندهد حال خوشی
دل خوش باریدن و غمخواری خاران شده ام

با ترک خورده ترین لب که نگوید سخنی جز به کویر
محرم اسرار دل تنگ بیابان شده ام

سر به هر کوچه زدن ریختن از پنجره ها
دست به دستان نسیم یار گلستان شده ام

سر به هر خاک زنم محشری از لاله شود
من مقیم حرم قمصر کاشان شده ام

چون مدد می رسدم از نفس روشن آب
پیک ترین قاصد الهام بهاران شده ام

چون که بارید به ایوان دل انگیز غزل
خوش ترین راوی صحرای گل افشان شده ام


Bahar
Bahar




حضرت@دوست
حضرت@دوست

تا عشق و رندیست کیشم یکسان بود نوش و نیشم

من دشمن جان خویشم گر او بود دشمن من

ملک جهان تنگنایی با عرصه همت ما

خلد برین خار زاری با ساحت گلشن من

پیرایه خاک و آبم روشنگر آفتابم

گنجم ولی در خرابم ویرانه من تن من

ای گریه دل را صفا ده رنگی به رخسار ما ده

خاکم به باد فنا ده ای سیل بنیان کن من

وی مرغ شب همرهی کن زاری به حال رهی کن
تا بردلم رحمت آرد صیاد صید افکن من


خانوم اِچ
خانوم اِچ

پستای عاشقاته خیلی قشنگه :|
حیف مخاطب نداره:گگگ

خانوم اِچ
خانوم اِچ
@f-fatemeh
سکوت علامت رضایته؟

حضرت@دوست
حضرت@دوست
خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت


حضرت@دوست
حضرت@دوست


تو که ای رهگذر این حرف مرا
می شنوی...
دهنت باز به خمیازه ی مسموم
نگاهم کردی...
عمق چشمت خبرم می دهد از بی خبری
از سخنم
نا امید می کنیَم.

سنگ معشوق آیینه ی قلبم به یکی پرت نگاهش شکست
صورتی بود شکست
هزاران صورت باز نمود هر تکه، رویش را

منم آن سالک کوهش که نشانی بر دست
یادگاری که سلامی
نشان میدهد از عمق رفاقت...
میروم قله ی عشق را فتح کنم!

البته که این سخت تر از یافتن یک《واژه》
صادقانه که تو را باخبرت می کند از ولوله‌ی احساسم...
نیست!
پس گوش سپار بر این صحبت گنگ!
چه فراوان نویسم
که کمی درک شوم.

شاید این تجربه فهمیده شود،
یک روزی

صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو