یه سوال
سوالمو با این مثال شروع میکنم:
تصور کنید خانواده ای میخوان برن سفر اما پسر جوون این خونواده قراره بمونه خونه, پدر به پسر میگه ما حدود یه هفته میریم و برمیگردیم اما روز باز گشت دقیقا مشخص نیست
خب پسر تو این یه هفته هرکاری که دوست داره میکنه ..میخوره و میپاشه هرجا که دوست داره میره
اما همین که روزهای اخر میرسه خونه رو مرتب میکنه حواسش هست که کی بره بیرون و بیاد خلاصه اماده برای استقبال بقیه اعضای خانواده میشه هرچند نمیدونه کی خانواده از سفر میان اما حواسشو جمع می کنه که سوتی نده...
حالا ما شدیم همین پسری که سال ها پدرش به سفر رفته و حالا روزهای اخر سفر پدره...
خب دوباره تصور کنید فردا روز موعوده ,همین یکشنبه!!
میخواین چی کار کنید..
فردا قراره واقعه که دیگه سیاسی نیست که یه عده ای بگن به ما ربط نداره اتفاق بیفته ؟؟؟
و اما اصل سوال:
چرا اینقدر ظهور از خودمون دور میبینیم؟؟؟
خوقشنگ بوگو
نمیری بغل شامی منه فرصت طلب منتظره نرفتنتما اگه نمیری برم؟؟
گمرو هًوَل
خب داری بغل شامی رو حیف میکنی اینهمه باز کرد بغل رو بری ک ناز کردی نمیری