یافتن پست: #گیسو

حضرت@دوست
حضرت@دوست
The audience of God{-35-}
درد دل را به که گویم..

ای گل باغ وفا، درد مرا درمان کن
جرعه ای ریز و مرا بنده نافرمان کن

راز میخوارگیم از همه کس پنهان کن
گوشه چشم به حال من بی سامان کن

باشد آن شاهد دلدار سرایی بدهد
بر سر کوی تو ای می زده، دیوانه شدم
عقل را راندم و وابسته به میخانه شدم

دور آن شمع دل افروز چو پروانه شدم
به هوای شکن گیسوی تو شانه شدم
درد دل را به که گویم که دوایی بدهد



سکوت شب
سکوت شب
به من فکر کن

قبل از خواب

در لحظه های مکاشفه

در آخرین ثانیه هشیاری

بگذار پروانه ای که روی شانه ات نشسته

عطر گیسوان مرا نفس بکشد

در آن سوی مرزهایی که

بین ما فاصله انداخته

حضرت@دوست
حضرت@دوست
اَلا یا ایُّها الساقی

ای کعبهٔ جان خاک سر کوی تو ما را
محراب دل اندر خم ابروی تو ما را

هر بار که پای از سر کوی تو کشم باز
پابست کند باز سر موی تو ما را

در راه تو خون دل عشاق سبیل است
گو چشم تو خون ریز به یرغوی تو ما را

جز نقش تو در دیده خیالی که در آید
از سر ببرد نرگس جادوی تو ما را

در مملکت حسن ز هر وجه که خوب است
در چشم نیاید به جز از روی تو ما را

زان روی که از سلسله اهل جنونیم
زنجیر کند حلقه گیسوی تو ما را

افتاده چشم سیهت ابن حسام است
زان روز که افتاده نظر سوی تو ما را



دانلود موزیک



wolf
wolf
جنون زلف هایت برده از من باز، بازی را

بیا پایان بده مردانه این گیسو درازی را



بکش ابرو، بزن چاقو، بده مرهم، خدایی کن

به شدت دوست دارم این مدل بنده نوازی را



تمام پاره خط های تنم را قطع کن با وصل

بر اندازیم این قانون خط های موازی را



فقط تو می توانی قاتل یک شهر باشی، بعد

به یک لبخند برداری کلاه هر چه قاضی را



بیا با اتحادی مزدوج حل شو در آغوشم

که از بنیاد برداریم اضلاع ریاضی را



دهان دائم الخمرِ خُمت را بسته تر کن باز

بیا از رو ببر یکجا، زکریاهای رازی را





مرتضی خدایگان

حضرت@دوست
حضرت@دوست
آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

حضرت@دوست
حضرت@دوست
زان سلسله گیسو منشور نجاتم ده

زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را

ᴍᴀʜɪ
ᴍᴀʜɪ
زیبایی....
واقعـا چه چیزی میتواند باشــد؟
مدت هاست
مفهومش را گـم کرده ایم...
و زیرِ آوارِ عمل های زیباییِ دیوانه وار
به دنبال افراطی ترین نـوعِ آن میگردیم....
شده ایم یک مشت آدمِ چشم درشت با لب هایی شبیه بالشت و بینی هایِ محو شده....
یک مشت آدمِ شبیه هم....
یک عالمـه پرنسس با یک عالمــه شاهزاده های پوچِ کاغذی....
کـه چه؟؟
که یک عالمه دل ببریم وقتی پلـک میزنیم...
با چشم هایِ عملی...
لنزهایِ عجیب و غریب
و مژه های فرامصنــوعی....؟
که تویِ کامنت هایمان قربانِ چشم های آبیِ تصنعی و خرمنِ گیسوانِ کاشتنیِ مان برونــد...؟
که یک مشت علافِ چشم چران
سیراب کننــد چشم و دلِ هرزشــان را...؟
دلـت تنـگِ خودت نشــده...؟
برای سیاهیِ چشم هایت....
یا لب هایِ باریک و لبخندِ واقعیِ ات...؟



حضرت@دوست
حضرت@دوست
به هوای‌ شکن {گیسوی‌} تو شانه شدم..
بر سر کوی‌ تو ای‌ میْ‌زده! {دیوانه} شدم


دانلود موزیک



wolf
wolf
تابع عشق تورا دامنه اش پیدا نیست

یك به یك هست ولی بهر دلم پوشا نیست

می هراسم كه چو معكوس نمایم آنرا

آشكاراشود آن رابطه كه پیدا نیست

راستی گر به تو بسیار شوم من نزدیك

عشق پاكت به كجا میل نماید جا نیست

گر تو خواهی كه در آغوش تو من جا گیرم

تابع ، فرد خودت زوج نما پروانیست

منحنی دلت از راس شكسته است چه باك

كه مماس دل من هست ولی آنجا نیست

رفع ابهام نمودم ز خم لبهایت

پس سخن ساده بگو وقت غم و حاشا نیست

هر چه من روی نمودار رخت گردیدم

باز یك نقطه بحرانی آن پیدا نیست

من بیچاره اسیر خم گیسوی توام

این چنین تابع بی چون و چرا هر جا نیست

چون سعادت سر و كارش به توابع افتاد

بیكران تر ز نگاهش به همه دنیا نیست.

زهرا
زهرا
تو بودی که آواز را چیدی از پشت مه
تو بودی که گفتی چمن می‌دود
تو گفتی که از نقطه‌چین‌ها اگر بگذری
به اسرار خواهی رسید
تو را نام بردم
و ظاهر شدی
تو از شعله‌ی گیسوان‌ات
رسیدی به من
من از نام تو
رسیدم به آن شهر پیچیده در گردباد
تو گفتی سلام
گل و سنگ برخاستند
و من در قلب تو جاودانه شدم . . .

wolf
wolf
به اخمت خستگی در می رود ،لبخند لازم نیست

کنـــــار سینی چــــای تـــــو اصلا قند لازم نیست



همیشـه دوستت دارم ـ بــــــــه جــــــان مــادرم ـ امــــا

تو از بس ساده ای ، خوش باوری ، سوگند لازم نیست



به لطف طعم لبهای تو شیرین می شود شعرم

غــــزل را با عسل می آورم ،هرچند لازم نیست



مرا دیوانــــه کردی و هنــــــــوز از من طلبکاری

بپوشان بافه های گیسویت را ،بند لازم نیست



"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را "

عزیزم ، بس کن ، از این بیشتر ترفند لازم نیست



فدای آن کمانهای به هم پیوسته ات ، هر یک ـ

جـــدا دخل مـــــرا می آورد پیــوند لازم نیست



بهمن صباغ زاده

wolf
wolf
ای که اخمت به دلم ریخت، غمِ عالم را

خنده‌ات می‌بَرَد از سینه، دو عالم غم را



برق لب‌های تو یادآور شاتوت و شراب

چشمه‌ی اشک ِتو بی‌قدر کند زمزم را



گاه از آن غنچه، فقط زخم زبان می‌ریزی

گاه با بوسه شفابخش کنی مرهم را



بسته‌ای غنچه‌ی سرخی، به شب گیسویت

کرده‌ای باز رها... خرمن ابریشم را



نرگست عربده‌جوی و لبت افسوس‌کنان

با همین‌هاست که دیوانه کنی آدم را



بهـمن صباغ زاده

wolf
wolf
جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من !
ای ماه …! ای ستاره ی دنباله دار من

باید جهان و نظم قدیمش عوض شود
هر کار می کنم که تو باشی کنار من

دادم عنان زندگی ام را به عشق تو
از اختیار عقل گذشته است کار من

چون سنگ کوچکی ته یک رودخانه ام
اینگونه است در غم تو روزگار من

حالا بیا و مثل نسیمی عبور کن
از گیسوان مضطرب بی قرار من

حالابیا و ساده ترین حرف را بزن
پایان بده به سخت ترین انتظار من …!!


شیرین خسروی

wolf
wolf
دستهایی پر ز خالی پیشِ روست

سایه های لاابالی پیش روست

گیسوانت را پریشانتر مکن

کاین زمان آشفته حالی پیش روست

زخم خود را باکسی هرگز مگوی

شانه های بی خیالی پیش روست

تا به کی در آینه زل می زنی؟!

یک بغل تصویر خالی پیش روست

خوشه های سبز را انبار کن

یوسفِ من! خشکسالی پیش روست



یدالله گودرزی

wolf
wolf
اول از خوبی ، خطابم می کند

بعد با یک “نه ” جوابم می کند !



جُرعه جُرعه جُرعه می بخشد به من

مست می سازَد ، شرابم می کند



خشت خشتِ جان من در دستِ اوست

زیرِ پای خود خرابم می کند



قطره ، قطره ،آبرویم می بَرَد

از خجالت گاه آبم می کند



تا که گیسو می سپارَد دستِ باد

مو به مو دارد عذابم می کند



پرسشی همواره در ذهن ِ من است

می رود یا کامیابم می کند؟!



کاش می دانستم این حوّاصفت

داخلِ آدم حسابم می کند !



باغبانِ کاشیِ روح ِ من است !

می بَرَد قمصر ، گلابم می کند



شب ، حضورِ مبهمِ گیسوی اوست

بر مدارِ شب، شهابم می کند



عاقبت با تابشِ چشمانِ خویش

ذرّه ، ذرّه، آفتابم می کند !





دکتر یدالله گودرزی

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو