یافتن پست: #گم

مهاجر
مهاجر
بیایید بگید برا اولین بار کجا و چجوری با ساینا آشناشدید و اومدید اینجا؟

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
یه دوستام هس مثلا میاد میگه چه خبر من براش تا ناهاری که خوردم رو میگفتم با جزئیات بعد من بهش میگم خب تو چه خبر میگه هیچی منم سلامتی درس اینا، خو زن اگه میخوای حرف نزنی منم که بلبل سخنگوی تو نیستم میای برات حرف بزنم یه طرفه که ، نه اخه فازت چیه خداوکیلی وقتی میخوای خیلی محتاط باشی هیچی از خودت نگی ، دیگه چه دوستی ای می مونه ... در احتیاط و محافظه کاری خودت غرق شو و سمت ِ ما نیا{-194-}

donya
donya 👩‍👧‍👦
بفرمایید سیب زمینی کابابی:به

خانوم میم
خانوم میم
پ کی می رسیم خونه کتابامو ببینم :هعی

ali
ali
عارفى را پرسيدن علاج عشق چيست؟





عارف رفت وبالشى را بياورد سپس سرش را بر روى بالش قرار داد وفرمود ...
گم شين بيرون ميخوام بخوابم ...



عارف خسته بود خسته

حسام
حسام
دوستم برام ترشی بندری اصل آوورده ..می گه ببر خونتون..به نظرتون این به خونه می رسه ؟! {-157-}

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


🎥اول نفهمیدم چرا داره افسوس میخوره تا اینکه ادامه‌شو دیدم😅

مهاجر
مهاجر
مهاجر همدانی هم اکنون


donya
donya 👩‍👧‍👦
گلامون:اکلیلی


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
@ESRAR1


سلام :سمانه

خداقوت ،بفرما خستگی در کن :چای

حسام
حسام
بد بختی اینجا اصلا آداب غیبت کردن بلد نیستن {-9-}
مثلا بهشون میگی دیدی الی به علی چی گفت؟؟ {-131-} که با شوق و شور بپرسه وااای نه چی گفت؟{-16-} که تو هم ادامه بدی
یهو میگه ولشون کن..ای دوتا دیوونه ان :))

aliaga
aliaga
مهاجر با رکابی سفید بام قهر کرده فک کنم


مسولین جواب گو باشن

خانوم اِچ
خانوم اِچ
من ازوناییم که اگ باهام دوست باشید میگی اههه بابا اینم ک همش بد بیاری میاره😐
خواستم برم چادر بخرم مامان چادریه فوت کرد
خواستم برم مهمونی دندونم باد کرد
و...

마흐디에
마흐디에
یک عدد دایی مهاحر با شلوار لی و تیشرت مشکی رویت شد

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول پرسید: چه می کنید؟
گفتند: مسجد می سازیم.
گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.
بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.
سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛
بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟
بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟
فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام،
خدا که اشتباه نمی کند.

صفحات: 2 3 4 5 6

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو