یافتن پست: #چند

مهاجر
مهاجر
کشورما از زمان پیروزی انقلاب حوادث بسیار سختی رو پشت سر گذاشته و همیشه دست الهی پشتیبان این ملت بود
روزی که در عرض چند دقیقه شهید بهشتی به همراه ۷۲ تن از بهترین های روزگار بشهادت رسیدن
روزی که کشور دچار دوقطبی وحشتناک بنی صدرشد
روزی که منافقین از داخل پیرو جوون و زن و مرد رو میکشتن
روزی که بدون هیچ امکاناتی هشت سال جنگ به ایران تحمیل شد
همیشه دست خدا همراه ما بود .
مسلما الان هم خدا همون خداست و ما چشممون به رحمت های الهی و وجود حکیم انقلاب حضرت آقاست.
خدا بلاها رو از کشور ما دور کنه و بزودی شخص صالحی رو برای ما نظر بگیره.

یاس
یاس
شما رو نمی دونم
اما دقیقا
امروز
همون حالی دارم
که موقع فوت پدرم داشتم
شوکم
انگار خوابم
باورم نمیشه
باورم نمیشه
مثل اون شبی که با ترس از خوب پاشدم دور بخاری خونه میچرخیدم
و دنبال مانیتور پدرم بودم ببینم وضعیت حیاتیش چطوره
نمیدانم چند دور چرخیدم بیدار بودم ولی چشمم نمی دید انگار
کم کم فهمیدم این بخاریه
تخت بابا نیست
بابا دیگه نیست

الانم با اینکه خبر ها دنبال می کنم
اخرین مصاحبه شهید امیر عبدالهیان باز کردم
مغزم باورش نیست باورش نشده
با هیجان باز کردم ببینم داده چی میگه
یهو یادم اومد دیگه نیست
الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون

استامینوفن ۳۲۵
استامینوفن ۳۲۵
حدس بزنید اون کیه که مترو رو به جای این که به سمت خونه اشون سوار شه ، در جهت دور شدن از خونه شون سوار شده و الان در ایستگاه سی و سه پل دوباره منتظر متروعه

یاس
یاس

تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟
صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟
می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟
خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام.
به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده.
به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد.
به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچه‌اش سقط شد.
اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید!
عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟
انصافت را شکر.
می‌گویند آن‌جا باران گرفته.
زیر باران دعا مستجاب است.
دعا کن برای خودت
دعا کن برای ما؛
پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟
همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟
دعا کن سید!😭😭

رها
رها
اسرارِ اَزَل را نه تو دانی و نه من🌸
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من🌸
هست ازپسِ پرده گفتگویِ من و تو🌸
چون پرده براُفتد نه تو مانی و نه من🌸





یاس
یاس
هلی کوپتر حامل ریس جمهور وزیر خارجه و امام جمعه تبریز
دجار حادثه شده -هادی-

@hadi
جوابگو باش

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که می‌باريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى ميان سفيدپوستان و سياه‌پوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياه‌پوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.

زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آورده‌اند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:
«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات

Aseman
Aseman


دوستانی ک از ناتکوین جا موندن
میتونن ربات tapswap تلگرام شروع کنن ۱۲ خرداد تو صرافی ها لیست میشه اینم عین ناتکوین هستش شایدم بهتر باشه خرید و فروشش تو صرافی هاو پول خوبی توش داره🤑👻

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
هیچ وقت دماغتو بالا نکش!!!!
اگر بالا جا داشت،نمیومد پایین...{-196-}

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
نتم کم مونده تموم شه اگه دیدین یهو نیستم بدونین ک از بی نتیه:خیخ

خانوم میم
خانوم میم
دلم شور می زنه نمی دونم چرا

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
شیراز یهوو افتاد وسط زمستوون -سرما-

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


نیازمندیم😔😂

donya
donya 👩‍👧‍👦
خواهرشوورم در حال لذت بردن از بارون=))

مهاجر
مهاجر
یکی از کتابام الان اومد {-165-}
دو تاشم تا شهریار رسیدن
چندتاشونم تو راهن{-165-}

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو