یافتن پست: #چند

یاس
یاس

تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟
صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟
می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟
خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام.
به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده.
به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد.
به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچه‌اش سقط شد.
اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید!
عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟
انصافت را شکر.
می‌گویند آن‌جا باران گرفته.
زیر باران دعا مستجاب است.
دعا کن برای خودت
دعا کن برای ما؛
پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟
همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟
دعا کن سید!😭😭

رها
رها
اسرارِ اَزَل را نه تو دانی و نه من🌸
وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من🌸
هست ازپسِ پرده گفتگویِ من و تو🌸
چون پرده براُفتد نه تو مانی و نه من🌸





یاس
یاس
هلی کوپتر حامل ریس جمهور وزیر خارجه و امام جمعه تبریز
دجار حادثه شده -هادی-

@hadi
جوابگو باش

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که می‌باريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى ميان سفيدپوستان و سياه‌پوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياه‌پوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.

زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آورده‌اند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:
«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات

Aseman
Aseman


دوستانی ک از ناتکوین جا موندن
میتونن ربات tapswap تلگرام شروع کنن ۱۲ خرداد تو صرافی ها لیست میشه اینم عین ناتکوین هستش شایدم بهتر باشه خرید و فروشش تو صرافی هاو پول خوبی توش داره🤑👻

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
هیچ وقت دماغتو بالا نکش!!!!
اگر بالا جا داشت،نمیومد پایین...{-196-}

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
نتم کم مونده تموم شه اگه دیدین یهو نیستم بدونین ک از بی نتیه:خیخ

خانوم میم
خانوم میم
دلم شور می زنه نمی دونم چرا

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
شیراز یهوو افتاد وسط زمستوون -سرما-

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


نیازمندیم😔😂

donya
donya 👩‍👧‍👦
خواهرشوورم در حال لذت بردن از بارون=))

مهاجر
مهاجر
یکی از کتابام الان اومد {-165-}
دو تاشم تا شهریار رسیدن
چندتاشونم تو راهن{-165-}

حسام
حسام
@hadi
مهندس عزیز یه پیشنهاد جدید دارم
بهتر نیست در صفحه داشبورد، پیش فرض نمایش همه پست ها باشه تا حداقل کاربران پست های اعضای دیگه را برا یک بار هم شده مشاهده کنند و در صورت عدم تمایل برای نمایش اون پست در داشبردشون برای هر پست یک دکمه hidden طراحی بشه

pedram
pedram




همیشه گفتم بازم میگم:
اگر ی رفیق بدی کنه و منجر ب کات بشه اونی ک بدی کرده ضرر کرده چون ی دوست خوب رو از دست داده ک کل دنیارو بگرده نمیتونه لنگشو پیدا کنه و اونی ک بد شده بهش سود میکنه چون ی بدی ازش برای همه ی زندگیش دور شده .
اگر من بدی کردم سود ببرین برای کل زندگیتون:))

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
یکی از پسران هارون الرشید پیش پدر آمد خشم آلود که فلان سرهنگ زاده مرا دشنام مادر داد. هارون ارکان دولت را گفت جزای چنین کس چه باشد؟ یکی اشاره به کشتن کرد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به مصادره و نفی. هارون گفت:‌ای پسر کرم آن است که عفو کنی و اگر نتوانی تو نیزش دشنام مادر ده نه چندان که انتقام از حد در گذرد آنگاه ظلم از طرف ما باشد و دعوی از قِبل خصم.

نه مرد است آن به نزدیک خردمند
که با پیل دمان پیکار جوید

بلی مرد آن کس است از روی تحقیق
که، چون خشم آیدش، باطل نگوید

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو