یافتن پست: #چاوشی

هادی
هادی
آقا مادر اونیکی دختره پول جمع کرده که یه جایی رو رهن کنه بره شهر زندگی کنه که بتونه کار کنه حالا فقط 7 و خورده ای کم داره اون پولی که گفتم نگه داشتیم برا کولر با حساب اون حدود شیش تومن کم داره میتونیم جورش کنیم تا فردا؟
نکته: خارج از گلریزان و این بحث هاس این قضیش جدی و نیاز هست که سریع سرو تهش جمع بشه پس اگر توانایی دارین که همشو بدین بدین یا حداقل یه مقدار قابل توجه

اینم از شیخ بهائی با صدای محسن چاوشی گوش کنید به راه راست هدایت بشین زودباشین


Hana
Hana
من تا الان فکر میکردم باید ی روشی یا ی چیزی باشه که باعث بشه من بدون مقاومت برم سمت کارهایی ک باید انجام بدم و اینقدر تنبلی نکنم
یعنی فکر میکردم ی مشکلی هست که من با علاقه و انگیزه و اشتیاق نمیرم سمت کارام

ولی الان فهمیدم حتی همینش بازی ذهنم بوده
به قول دکتر چاووشی( روانشناس) خیلی جاها باید به خودت سخت بگیری و خودتو مجبور کنی

یعنی عملا اون چیزی که من دنبالش بودم اصن وجود نداره ://

هادی
هادی
حدیثی آیه ای چیزی بخون مادر پریشونم
پریشونم که اینجایی و از چشم تو پنهونم
بغل وا کن واسه پروانه های پیرهنم شاید
بتونم تیکه هامو توی آغوشت بچسبونم




♡✓
♡✓
نخ به پای بادبادک های کم طاقت مبند

زندگی را هر چه آسان تر بگیری، بهتر است!



هادی
هادی


?
?
بدترین دوراهی دنیا رفتن و موندن نمیدونی بمونی یا بری البته هردو سختی داره{-137-}

هادی
هادی

خزونه خزونه خزونه خزونه
چاوشی


هادی
هادی
عشق گندم گون هم نداریم براش محسن چاوشی بفرستیم



جانم❤
جانم❤


aliaga
aliaga
رفتن زیاد دیده ایم و بسیار بسیار رفته ایم، از شهرها، از رفاقت ها و عشق ها، از خودمان حتی. و حالا چه تفاوت میکند آفتاب باشد یا باران؟ صبح یا شب؟ تابلوها در افولِ ما غروب میکنند و میگذرند، همراه با خاطره ها، لبخند ها، سیگارها و بوسه ها...
و گذشتن است که همیشه درد دارد، حتی عبور از رنجی که انتهاش رهائی است، حتی گذر از غروبی که فرداش عید است، حتی گذار از روزهای سفت نگه داشتنِ یک عقیدهٔ اشتباه، که البته روشنائی خواهد بود‌.
اینها را گفتم که خرده نگیریم به اشکِ پشت کاسهٔ آب، هر بار و هربار و هربار تا هزار بار، که اذیتمان نکند گفتن از عشق های گذشته، محبت های منقضی شده، به قار قار کلاغ ها و جیک جیک گنجشک ها اولِ صبح.
اینها را گفتم بل رفتن آسان شود، نشد، نفهمیدند آنها که عجیب نگاه میکردند وقتی با موهای جوگندمی از عشق نوجوانی میگفتیم، یا دوستانی که فقط اسمی ازشان مانده و خاطره ای.
بعد از هزار بار رفتن و جا گذاشتن خودمان، اینجا و آنجا، باز گریه است و مچاله شدن توی صدای چاوشی و کلمات...


و همییین...

رها
رها
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام

خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد

آه اگر زان که در این پرده نباشد بارم

پاسبانِ حرمِ دل شده‌ام شب همه شب

تا در این پرده جز اندیشه او نَگْذارم

منم آن شاعرِ ساحر که به افسونِ سخن

از نِیِ کِلک، همه قند و شِکَر می‌بارم

دیدهٔ بخت به افسانهٔ او شد در خواب

کو نسیمی ز عنایت که کُنَد بیدارم؟

چون تو را در گذر ای یار نمی‌یارم دید

با که گویم که بگوید سخنی با یارم؟

دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا

بجز از خاکِ درش با که بُوَد بازارم؟

❤️حافظ❤️

حضرت@دوست
حضرت@دوست
انجای که چاوشی می خونه
سال نو یعنی تو
دام پر میکشه به هوایت.


ولی افسوس ..................

mohamad
mohamad
با این همه ظلم‌، تو بیین باز چه جوری
پای این همه قول و قرار من نشستم

نشکن دلموو

بخدا اهم میگیره دامنتو عاقبت ی روز.....

هادی
هادی
منی که کل عمرمو پی کسی نرفتم و پی کسی نیومدم
پشت سر قطار تو مث یه پستچی خیس فقط رکاب میزدم
شب بلند بدرقه شب همیشه رو سیاه شبی عمیق مثل آه
خودم سقوط کردمو رسوندمت رسوندمت رسوندمت به پرتگاه
هزار سال دیگه ام غمت تموم باغچه رو یه شوره زار میکنه
برو فقط نگاه کن با خنده و با صورتم زمان چیکار میکنه

اگه هنوز تو خلوتت یادی ازم نمیکنی یعنی که کم گذاشتم
مرور کن مرور کن منو به خاطرت بیار با خنده ای داشتم
هزار سال دیگه ام غمت تموم باغچه رو یه شوره زار میکنه
برو فقط نگاه کن با خنده و با صورتم زمان چیکار میکنه




هادی
هادی
باب دلمی - محسن چاوشی امروز منتشر شده



صفحات: 1 2 3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو