یافتن پست: #پنهان

aliaga
aliaga
یا خَفِیّ الألطافُ،نَجَّنا ممِا نَخافُ
ای که مهربانی‌هایت پنهان است
ما را از نگرانی‌هایمان نجات بده!

♡✓
♡✓
به کسی اعتماد کن که
اندوه پنهان شده در لبخندت
عشق پنهان شده در خشمت
و معنای حقیقی سکوتت را بفهمد . . .



(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

آنتونی برجس ۴۰ ساله بود که دکترها به وی گفتند یک سال دیگر بیشتر زنده نیست، زیرا توموری در مغز خود دارد.
وی بیشتر از خود نگران همسرش بود، که پس از وی چیزی برایش باقی نمی‌گذاشت.
آنتونی قبل از آن هرگز نویسنده‌ی حرفه‌ای نبود، اما در درون خود میل و کششی به داستان‌نویسی حس می‌کرد و می‌دانست که استعداد بالقوه‌ای در وی وجود دارد.
بنابراین تنها برای باقی گذاشتن حق‌الامتیاز نشر برای همسرش پشت میز تحریر نشست و شروع به تایپ کرد.
او حتی مطمئن نبود که آیا ناشری حاضر می‌شود داستان وی را چاپ کند یا نه؛ ولی می‌دانست که باید کاری انجام دهد.
در ژانویه ١٩٦۰ وی گفت: من فقط یک زمستان، بهار و تابستان دیگر را پشت سر خواهم گذاشت، و پاییز آینده همراه با برگ‌ریزان خواهم مرد.
در این یک سال، وی پنج داستان را به انتها رساند و یکی دیگر را تا نیمه نوشت.
بهره‌وری او در این یک سال برابر با بهره‌وری نصف عمر فورستر(رمان‌نویس معروف انگلیسی) و دوبرابر سلینجر(نویسنده‌ی معاصر آمریکایی) بود.
اما آنتونی برجس نمرد! وى ۷۶ سال عمر کرد و طی این سال‌ها ۷۰ کتاب نوشت!
مشهورترین کتاب وی پرتقال‌کوکی است.

مهاجر
مهاجر
مهاجر پس از یک ماموریت چند ساعته به ساینا بازگشت
سلام علیکم و رحمه الله و برکاه

aliaga
aliaga
۱۱:۱۱ :فکر

Tasnim
Tasnim
بند 5: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که به سوی گمراهی می کشاند و از راه رشد دور می کند، و روزی را کم و برکت را از بین میبرد، میراث گذشته را نابود و نام آدمی را از خاطره ها میبرد، پس بر محمد و آلش درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!


Tasnim
Tasnim
1: بار خدایا ! تو را حمد میگویم که به یاری تو موفق به ثناگویت شدم، و به سبب فساد نیت و ضعف یقینم، اقرار میکنم که ناتوانم که تو را آنطور که مستحق و سزاوار هستی مدح کنم،
بارالها، تو خوب معبود و خوب پروردگاری هستی و من بد پرورش یافته ای هستم!
تو خوب مولایی هستی و من بد بنده ای!
تو خوب مالکی هستی و من بد مملوکی!
چه بسیار گناهی که مرتکب شدم و تو عفو نمودی و چه بسیار جرم هایی که از من سر زد و تو از آن گذشتی!
چه بسیار خطاها کردم، ولی مرا مؤاخذه نکردی و چه بسیار بدی ها که عمداً مرتکب شدم و تو از آن درگذشتی!
و چه بسیار لغزش ها که از من سر زد و از آن چشم پوشی نمودی، و مرا بر غفلتم مأخذه نکردی!
اینک این منم که به خود ظلم کرده ام و به گناهم اقرار و به خطاهایم اعتراف دارم. پس ای آمرزنده گناهان! از تو میخواهم که گناهانم را ببخشی و از لغزش هایم درگذری، پس به نیکی اجابت کن که تو سزاوار اجابت و اهل تقوا و آمرزشی!


♡✓
♡✓
من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم
اما تو را ديده‌اند كه در چشمانم زندگی میکنی.
من درباره‌ى تو به آن‌ها نگفتم،
اما تو را در كلمات نوشته شده‌ام ديده‌اند.
عطر عشق، نمى‌تواند پنهان بماند.



aliaga
aliaga
اونجا که اقبال لاهوری میگه:

" ای که نزدیک تر از جانی و پنهان زِ نِگه
‏هجرِ تو خوشترم آید زِ وصالِ دگران . "

چقد رابطه لانگ دیستنس رو خوب توصیف کرده !

ali
ali
دلم هوایی میخواهد  ، از بوی پیراهنت
رنگ و رویش باشد  همچو رنگ  دامنت

میخوام بنوازم به شوق دیدار چشمانت
ترسم کم آرد ترانه ام پیش روی نگاهت

زیبایی درون توست ،  بقیه بهانه هست
تو گر نباشی دلم ،  گدای عاشقانه هست

دلم عشق میخواد، آنجا که نام تو هست
تو باشی جهنم ،بهشت و خانه من هست

در هوای عشق تو  همچو شمعی سوزانم
که میسوزم درباد عشق از پروانه پنهانم

با این همه روشنایی بی تو چه خاموشم
تنها دلیل زندگیمی ، بی تو سرده آغوشم

بیا که از عشقت، شراب عشق می نوشم
بخدا که دنیای با تو رو نمیشه فراموشم

خانوم میم
خانوم میم
امروز خانم میم کلاس خیاطی رفت!
اکنون علاوه بر گلدوزی ، قلاب بافی ، خوشنویسی فانتزی ، خیاطی هم بر هنر های وی افزوده شد
:خوشحال

مهاجر
مهاجر
خنده‌ی خشکی به لب دارم ولی بارانی‌ام
ظاهری آرام دارد باطن طوفانی‌ام

مثل شمشیر از هراسم دست‌وپا گم می‌کنند
خود ولی در دست‌های دیگران زندانی‌ام

بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم
سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانی‌ام

می‌زند لبخند بر چشمان اشک‌آلود شمع
هرکه باشد باخبر از گریه‌ی پنهانی‌ام

هیچ دانایی فریب چشم‌هایت را نخورد
عاقبت کاری به دستم می‌دهد نادانی‌ام



ماریا
ماریا
امروز حسینی دروازه بان استقلال، توی بازی چه غلطی کرده؟ !
کسی کلیپشو دیده؟ !

خانوم اِچ
خانوم اِچ
یه دیالوگ جالبی تو فیلم ice age هست که میگه:
-امروز غمگین به نظر می رسی...
+راستشو بخوای من همیشه غمگینم ولی امروز انرژی کافی برای پنهان کردنش رو نداشتم..
و این مودترین چیزیه که می‌تونه واسه امروز وجود داشته باشه.

maryam
maryam
به روزگار گفتند‌:
چرا رویِ چرخ و فلکِ تو
بعضیا بالان و بعضیا پایینند؟

لبخند زد و گفت ‌:
نگران نباش می چرخد!!!!

دور گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائما یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه ای از سِرِ غیب
باشد اندر پرده بازی هایِ پنهان غم مخور

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو