√ محسن قـوامــی
-من میترسم از اینکه خوشحال باشم.
+چرا؟
-چون هردفه خیلی خوشحال میشم یه اتفاق بد میوفته
...
ما آدم ها خوب بلدیم بعد از شنیدن داستان زندگی دیگران در دلمان بگوییم اگر من بودم هرگز این کار را نمیکردم. اما بی برو برگرد روزی خواهد رسید که آن هرگزِ با اطمینان ما را وسط همان داستان پرت میکند و مشغولِ همان عملِ نکوهش شده. کاش میدانستیم قصههای زندگی تکراریاند، فقط جای شخصیتها عوض میشوند، همدیگر را "قضاوت" نکنیم.
•پریسا زابلیپور•
Sara
من از باران، هزاران سال لبریزم
پرم
آغشتهام
اندوهناکم
غرق پاییزم...
کسی حال مرا هرگز نمیفهمد
نمیداند درونم انقلابی هست
گریزی، اجتنابی، اعتصابی هست،
بغض و خشم در پشتِ نقابی هست...
آرامم...
ولی جانم هوایی تازه میخواهد!
خانوم میم
می خوام برم به محبوبم بگم
ازم نخواه با تو بمونم
تو هیچی از من نمی دونی
اگه بگم راز دلم رو
تو هم کنارم نمی مونی ، تو هم کنارم نمی مونییییییی ، تو هم کنارم نمی موووونیییییی
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز ....آخ آخ مرده ان ازست که چوبش بزنند . جنب نخورد . .جان های های ههههی
عخی عخی سید ندیدوم مطابقت خب.خخخخ
نه تاس پستت یکیشو بپاک
چشم دوتا دیگ پاک می کنم خب