یافتن پست: #هرکه

wolf
wolf
خنجر از بیگانه خوردن سخت و درمان سختتر

نیشخند دوستان اما دوچندان سختتر



خنده هایم خنده ی غم، اشک هایم اشک شوق

خنده های آشکار از اشک پنهان سختتر



چید بالم را و درهای قفس را باز کرد

روز آزادیست از شبهای زندان سختتر



صبح گل آرام در گوش چنار پیر گفت:

هرکه تن را بیشتر پرورد، شود جان سختتر



مرگ آزادیست وقتی بال و پر داری، کنون

زندگی سخت است اما مرگ از آن سختتر



علیرضا بدیع {-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

سکوت شب
سکوت شب
بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی

هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد

wolf
wolf
من خود دلم از مهر تو لرزید ، وگرنه

تیرم به خطا می رود اما به هدر ،نه!

دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر ، نه

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟آری! با اهل نظر ؟نه!

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد

یک بار دگر ،بار دگر، بار دگر …..نه!{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

حلما
حلما
ما به هرکه رسیدیم
لبخند زدیم
و افسوس کسی از زخمهای ما سراغی نگرفت
اگر هم سراغی گرفتند
با یک کلمه جوابمان را دادند
مهم نیست ،
حل می شود ...!

ali
ali
‏‏*منم و تلخیِ دلدار، ولی میخندم*
منم و سینه ی بیمار، ولی میخندم
منم و حسر تِ یلدا و غزلخوانیِ عشق
شعرِ من وردِ لبِ یار…ولی میخندم
منم و حسرتِ سرخیِ انارِ لبِ او
حسرتِ بوسه و دیدار، ولی میخندم
نفسم بندِ نفسهای کسی هست که نیست
همه دنیا شده دیوار، ولی میخندم…
هر چه فریاد زدم از غم و تنهایی و درد
گوشِ تو نیست بدهکار ، ولی میخندم
کَسِ من روی تو و کارِ من آغوشِ تو بود
شده ام بی کس و بی کار، ولی میخندم*
شدم از عشقِ تو دیوانه و رسوای زمان
آه! ، انگار نه انگار… ولی میخندمء



مرد خوب
مرد خوب
هیچکس برای ما اشکی نریخت#هرکه با ما بود از ما میگریخت

wolf
wolf
میگماااا بچه ها یه مشاعره یزاریم هااا؟؟؟
نظرتون چیع؟؟؟{-44-}{-97-}{-97-}{-97-}{-97-}

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
نواهای زنانه ومردانه در مجالس عزا وماتم در کوچ بیرجند :وقتی یکی از بستگان فوت می کرد ودیگران خبر دارمی شدند که کدام شخص فوت کرده است همه ی اهالی روستا و اشنایان وبستگان از روستاهای همجوار وشهر خودرا موظف می دانستند که در مراسم تشییع حضور یابند وبا صاحب عزا اعلان همدردی کنند وبگویند که ما درغم شما شریک هستیم بویژه ساکنین روستازیرا عقیده داشتند که اگرخدای ناکرده در جلسه تدفین وغسل وکفن نباشندصاحب عزا را از خود رنجانیده اند وبقول محلی ها نسبت به بانیان عزا بی محلی یعنی بی احترامی کرده اند .بنابراین رسم بود که هرکه ازراه دور یا نزریک به مجلس عزاو ماتم می آمد هنگام روبرو شدن با صاخبان عزا اشعاری متناسب به عنوان تسلیت گویی خطاب به صاحب عزا می خواند ویکی از نزریکان صاحب عزاهم به او پاسخی در خور ومناسب می داد .مثلا تسلیت گو با صدای بلند وسوزان شعر زیر را می خواند :ای چرخ چه خانه ها که ویرا ن کردی در ملک بدن تو غارت جان کردی



هردانه ی قیمتی که آمد به جان بردی توبزیر خاک پنهان کردی یا می خواند :

چه شد که ای گل من این چنین تو پژمردی چراغ محفل من از چه زود افسردی

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
@afshin-rastegar

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
آثار مرا در وبلاگ زیر جستجوی کنید:



moh3131.tebyan.net

هادی
هادی
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته می شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا می کند
خلق و خوی گرگ پیدا می کند




هادی
هادی
بی داد رفت لاله ی برباد رفته را
یارب خزان چه بود بهار شکفته را
هر لاله ای که از دل این خاکدان دمید
نو کرد داغ ماتم یاران رفته را
جز در صفای اشک دلم وا نمی شود
باران به دامن است هوای گرفته را
وای ای مه دوهفته چه جای محاق بود
آخر محاق نیست که ماه دوهفته را
برخیز لاله ، بند گلوبند خود بتاب
آورده ام به دیده گهرهای سُفته را
ای کاش ناله های چو من بلبلی حزین
بیدار کردی آن گُل در خاک خفته را
گر سوزد استخوان جوانان شگفت نیست
تب موم سازد آهن و پولاد تَفته را
گردون برات خوشدلی کس نخوانده است
اینجا همیشه ردّ و نکول است سَفته را
این گوژپشت ، تیرقدان راست تر زند
چندین کمین نکرده کمان های چفته را
یارب چها به سینه ی این خاکدان دراست
کس نیست واقف این همه راز نهفته را
راه عدم نَرُفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی این همه راه نَرفته را
لب دوخت هرکه را که بدو راز گفت دهر
تا باز نشنود ز کس این راز گفته را
لعلی نسفت کلک دُر افشان شهریار
در رشته چون کشم دُر و لعل نسفته را

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
@che
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز





وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز

گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار

آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار

پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید

خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید

این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم

اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم

این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران

این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان

این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند

این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند

این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی

بگذشته ان

محمدحسن اسايش
محمدحسن اسايش
خورشید رفته است ولی ساحل افق می سوزد از شراره ی نارنجیش هنوز





وز شعله های سرخ شفق ، نقش یک نبرد تابیده روی آینه ی آسمان هنوز

گرد غروب ریخته در پهن دشت رزم پایان گرفته جنبش خونین کار زار

آنجا که برق نیزه وفریاد حمله بود پیچیده بانگ شیهه ی اسبان بی سوار

پایان گرفته رزم وبه هر گوشه وکنار غلطیده روی بستر خون پیکری شهید

خاموش مانده صحنه وگویی زکشتگان خیزد هنوز نغمه ی پیروزی وامید

این دشت غم گرفته که بنشسته سوگوار امروز بوده پهنه ی آن جاودانه رزم

اینک دوسوی صحنه ، دو هنگامه دیدنیست یکسولهیب آتش ویکسو غریو بزم

این دشت خون گرفته که آرام خفته است امروز بوده شاهد رزم دلاوران

این دشت دیده است یکی صحنه ی شگفت این دشت دیده است یکی رزم بی امان

این دشت دیده است که مردان راه حق چون کوه دربرابر دشمن ستاده اند

این دشت دیده است که پروردگان دین جان برسر شرافت ومردی نهاده اند

این دشت دیده است که هفتاد تن غیور بگذشته اند از سر وسامان زندگی

بگذشته اند از

صفحات: 6 7 8 9 10

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو