یافتن پست: #نمیدانم

حضرت@دوست
حضرت@دوست


نمی‌دانم که چه چیزی‌ست در تو
که می‌شکفد و غنچه می‌شود
فقط چیزی‌ست در دل‌ام که می‌گوید
صدای چشم‌های تو
ژرف‌تر از تمام گل‌های سرخ است
هیچ‌کس حتی باران نیز
دست‌هایی به این ظرافت ندارد

هلیا
هلیا
نمیدانم
شاید
دیگر
هیچ پرستویی ویار کوچ
بر آرزوهایش نمی بندد
که رویاهای سوخته ام
در آسمانی سیاه
دفن شده اند
دیشب
بالشت خاکستریم

سارا
سارا
خدایا یادم بده آنقدر مشغول عیب‌های خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم...
یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم...
یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه...
یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم...
یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"...
یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم...
یادم بده چشمانم را روی بدی‌ها و تلخی‌ها ببندم ..
چرا که چشمان زیبا، بی‌شک زیبا مى بيند همه  دنيا را

fatme
fatme

سال 98اینو نوشتم و فک میکردم پزشکیرو بیارم
کسی سد راهم بود؟
کتابام خوب نبود؟
شرایط نذاشت؟
معلمام بد بود؟
چ بهونه ای میتونم بیارم جز اینکه خواستم اما تلاش برای داشتنش نکردم

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
📝روزی امتحان جامعه شناسی ملل داشتیم. استاد سر کلاس آمد و میدانستیم که 10 سوال از تاریخ کشورها خواهد داد...؛

دکتر بنی‌احمد فقط 1سوال داد و رفت:مادر یعقوب لیث صفار از چه نظر در تاریخ معروف است؟

از هر که پرسیدم نمیدانست.🤦‍♂
تقلب آزاد بود چون ممتحنی نبود اما براستی کسی نمیدانست.
همه 2 ساعت نوشتیم از صفات برجسته این مادر؛ از شمشیرزنیش، از آشپزی برای سربازان، از برپا کردن خیمه ها در جنگ، از عبادتهایش؛
استاد بعد 2 ساعت آمد و ورقه ها را جمع کرد و رفت.

14 تیر 1354 برای جواب آزمون امتحان تاریخ ملل رفتیم. در تابلو مقابل اسامی همه با خط درشت نوشته شده بود مردود!🙊

برای اعتراض به ورقه به سالن دانشسرا رفتیم. استاد آمد گفت کسی اعتراض دارد؟
همه گفتیم آری!
گفت خوب پاسخ صحیح را چرا ننوشتید؟!
پرسیدیم پاسخ صحیح چه بود استاد؟
گفت: در هیچ کتاب تاریخی نامی از مادر یعقوب لیث صفار برده نشده، پاسخ صحیح "نمیدانم" بود.🤭😅!

همه 5 صفحه نوشته بودید اما کسی نداشت بنویسد "نمیدانم"!
ملتی که همه چیز میداند است. بروید با کلمه زیبای نمیدانم آشنا شوید، زیرا فردا روز گرفتار خود خواهید شد…👌

حضرت@دوست
حضرت@دوست

فقط یکبار در چشمان یکدیگر نگاه کردیم
دلم لرزید اما نمیدانم که چرا این اتفاق افتاد
اما انقدر نگاهت دوست داشتنی بود
که لبخند به لبم اورد

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
「🍂🖇•°•°」
مادر
ڪه نباشد..😭
نظم خانه بهم مے ریزد؛😔

نگاه ڪن،
علے نجف
حسن بقیع
حسین ڪربلا
زینب دمشق
و مهدے را نمیدانم ڪجا بیابم؟💔
‌‌‌‌🏴
✨ ـــــ🕯/^^ــہـ۸ـــــہـــــ۸ـــــ

donya
donya 👩‍👧‍👦
بهترین تراپی قطع ارتباط با همه‌ست.


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
{-47-} بخوانید حمد شفا را {-47-}

Setare
Setare
عجیب دلتنگ شده ام،
نمیدانم؛
شاید براے تو،
شاید براے دیروز هایے ‌ڪ با تو گذشت،
از اینجا صدایت میکنم،
تو از آنجا در آغوشم بگیر...♥️

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

روزی به کریم خان زند گفتند، فردی میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند. کریم خان گفت: "وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من". پس از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم .

کریم‌خان دستور داد چشم های این فرد را کور کنید! تا برود دوباره شفایش را بگیرد! اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید.
وکیل الرعایا گفت: پدر من تا زنده بود در گردنه بید سرخ دزدی میکرد، من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم. پس از اینکه من به شاهی رسیدم عده‌ای چاپلوس برایش آرامگاه ساختند و آنجا را ابوالوکیل نامیدند. پدر من چگونه می تواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین میدان پیدا کنند دین و دنیای مان را به تباهی میکشند!

حضرت@دوست
حضرت@دوست
کمی حال دلم خوش نیست .
نمیدانم....
زتنهایست .؟

خانوم اِچ
خانوم اِچ
الهم اکشف کل مریض😂

صفحات: 1 2 3 4 5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو