💢
#هر_شب_یک_حکایت
روزی کفاشی در حال تعمیر کفشی بود، ناگهان سوزن کفاشی در انگشتش فرو رفت. از شدت درد فریادی زد و سوزن را چند متر دورتر پرت کرد.
مردی حکیم که از آن مسیر عبور میکرد، ماجرا را دید سوزن را آورد به کفاش تحویل داد و شعری را زمزمه کرد:
درختی که پیوسته بارش خوری
تحمل کن آنگه که خارش خوری
حکیم به کفاش گفت:این سوزن منبع درآمد توست. این همه از آن فایده حاصل کردی یک روز که از آن دردی برایت آمد آن را دور میاندازی!
اگر از کسی رنجیدیم، خوبیهایی که از جانب آن شخص به ما رسیده را به یاد آوریم. آن وقت ضمن اینکه نمکنشناس نبودهایم تحمل آن رنج نیز آسانتر میشود.
چون خونه نشستی
اتفاقا من دوره دانشگاه با خونه نشستن از کسی که بیرون تو مغازه کار میکرد بیشتر پول در میاوردم
ب مام یاد بده
خب من اون موقع تو تلگرام تبلیغات گسترده میکردم یا طراحی لوگو و کاور و این جور چیزا..درآمدم خیلی خوب بود