یافتن پست: #مهتاب

حضرت@دوست
حضرت@دوست



باز سرمست از شراب ناب می بینم ترا
چون دل بیمار خود بیتاب می بینم ترا

شوخ من از برگ گل یک پرده هم نازکتری
در عرق از پر تو مهتاب می بینم ترا

دست بر دست رقیب از پیش چشمم بگذری
بعد عمری گر شبی در خواب می بینم ترا

ای بها زندگانی والهٔ رویت شوم
همچو عمر رفته ام نایاب می بینم ترا

از دورنگی های شان شاید واقف گشته یی
سرگران از صحبت احباب می بینم ترا

زاهدا سجاده را هم بری با خود به گور
آنقدر دل بستهٔ اسباب می بینم ترا

شایق از سیمین بری شاید به دور افتاده یی
بی قرار امروز چون سیماب می بینم ترا

فلور
فلور
همه ی ناب ترین های جهآن را برای تو آرزو می کنم ؛
برای روز و روزگارانت که جز به رنگهای شادِ جهآن عادت نکند!
و دورِ خاکستری های بلاتکلیف خطِ بطلان بکشد و بی اعتنا باشد به تیرگیِ رنگِ سیاه...
دوستیها و رفاقت های جدید
بهانه های خوشبختیِ روزافزون
و آدمهای خالص و ناب و بی نظیر را برای هر روز و همیشه ات آرزو می کنم!
آنقدر که در عشق و دوستی های بی حد و مرزشان غرق شوی و فرکانس و نگاههای منفی را فراموش کنی...
لبخند بزنی و بگذری!
برای قلبِ نازنین ات عشقی وسیع آرزو می کنم و بودن در پناهِ مهرِ آن که دوستش داری و آن که خودِ واقعی ات را؛
سادگی حالات و نگاهت را بیش از خودت دوست دارد و دلش به گونه ی عجیبی غنج می رود!
برای آسمانِ ات مهتابی ترین شبها و نقره ای ترین رویاها را آرزو می کنم و چشمهایی که تا همیشه از شوق چون ستاره های دور و نزدیک بدرخشد!

Sare
Sare
‏عمه م عکس شوهرش رو گذاشته و نوشته گرمای نگاهت کرسی سرمای پاییزیست و برق نگاهت مهتاب چراغ بیداریِ من لبخند بزن

بابام زیرش کامنت گذاشته حالا حسن آقا چند وات هست؟{-15-}
شبها روشن نکن پشه دورش جمع میشه{-15-}

ای خداااا{-18-}

حضرت@دوست
حضرت@دوست


باز سرمست از شراب ناب می بینم ترا
چون دل بیمار خود بیتاب می بینم ترا

شوخ من از برگ گل یک پرده هم نازکتری
در عرق از پر تو مهتاب می بینم ترا

دست بر دست رقیب از پیش چشمم بگذری
بعد عمری گر شبی در خواب می بینم ترا

ای بها زندگانی والهٔ رویت شوم
همچو عمر رفته ام نایاب می بینم ترا

از دورنگی های شان شاید واقف گشته یی
سرگران از صحبت احباب می بینم ترا

زاهدا سجاده را هم بری با خود به گور
آنقدر دل بستهٔ اسباب می بینم ترا

شایق از سیمین بری شاید به دور افتاده یی
بی قرار امروز چون سیماب می بینم ترا


حضرت@دوست
حضرت@دوست


تماشا می کنی و من دلم از دور می لرزد
سرم بر دار می رقصد ، لبم مخمور می لرزد

دوچشمت انقلاب هستی افکن دارد اینگونه _
خمارت ، دست و پای حضرت انگور می لرزد

هوای تاختن بر شهر دارد قوم تاتارت
اگر بی زلزله از ترس ، نیشابور می لرزد

مکش لشکر ! مزن نارو ! به جمع ِ سربدارانم
دلم از تفرقه اندازی ات بدجور می لرزد

هوای عاشقی دارد به سر مهتاب این برکه
که نورانورِ چشمانِ تو، دورادور می لرزد

بیا و فارغم کن از تب ِ افتاده بر جانم
که دست و پام از این وصله ی ناجور می لرزد

بزن زخمه به تنبور و بخوان تصنیف آخر را ...
که با ماهور چشمانت ، تنم درگور می لرزد


حضرت@دوست
حضرت@دوست

گفتی دگر برای تو اینها بهانه نیست
گفتی دگر به عشق و وفا هیچ چاره نیست ؟

گفتی قلم بزن ولی از عشق و لطف نه
گفتم چرا ؟مگر به از این می توان نوشت

از عشق و لطف و مهر مگر می توان گذ شت !
دیگر خموش ماند و به مهتاب خیره شد

خندید و رفت خسته و تنها چو جغد شوم
من ماندم و قلم به دست چه بنویسم از کجا

دیگر بهانه نیست که بنویسم از وفا
دیگر بهانه نیست که بنویسم از سخی

اینک قلم بدست نشستم بدون دوست
شاید دگر در این مقاله نوشتن بهانه نیست ؟؟


حضرت@دوست
حضرت@دوست
مثل عكـس رخ مهتاب

بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بي تاب شـدن عادت كم حوصـله هاست

مثل عكـس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلـم هستي و بين من و تو فاصله هاست

آسـمان با قفـس تنگ چـه فرقـي دارد
بال وقتـي قفـس پر زدن چلچلـه هاست

بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريـختن است
مثل شـهري كه به روي گسل زلزله هاست

باز مي پرسـمت از مسئله دوري و عشق
و سكوت تو جواب هـمه مسـئله هاست



حضرت@دوست
حضرت@دوست

ما نقد عافیت به می ناب داده ایم
خار و خس وجود به سیلاب داده ایم

رخسار یار گونه آتش از آن گرفت
کاین لاله را ز خون جگر آب داده ایم

آن شعله ایم کز نفس گرم سینه سوز
گرمی به آفتاب جهانتاب داده ایم

در جستجوی اهل دلی عمر ما گذشت
جان در هوای گوهر نایاب داده ایم

کامی نبرده ایم از آن سیمتن رهی
از دور بوسه بر رخ مهتاب داده ایم



دانلود موزیک



سکوت شب
سکوت شب
از شب مبهمم دوباره سکوت
از نگاهم تگرگ می بارد
سیزده بار با دلم گفتم
مطمئنم که دوستم دارد

سیزده هم چه واژه ی نحسی است
که تو در سیزده ...به در شده ای
که همین صحنه آخر من شد
که تو دور و... تو دووورتر شده ای

و نگفتی که "دوستت... " گفتی؟
من که یادم ... تو را فراموش است
بین ما عاشقانه ای گم شد
رابطه... یک چراغ خاموش است

روی تختی که جای خالی من
در اتاقی که عاشقم کردی
فاصله حرف تازه ی ما شد
اسم شب را تو یادم آوردی

شب تمام سکوت من بی توست
شب همان اتفاق بی فرداست
ای که یادم تو را فراموش است
زن دور ترانه ات اینجاست

می غروبم کنار پنجره ... زرد
می نشینم میان بغض سکانس
با دلی که ... تمام شد... [آژیر...]
با دلی که... الو...؟ الو...؟ اورژانس...؟

مهتاب_سالاری

wolf
wolf
تو را چه بنامم
که از هر چه نام والاتری
تو را چه بخوانم
که از هر واژه اولاتری
تو چیستی؟!
تو کیستی؟!
عشقی٬نفسی٬آرامشی٬جانی
نوری٬ستاره ی آسمانی٬مهتابی
سلطانِ قلبی٬شمعِ شبِ تاری
دلیلِ حیاتی٬هوایِ نابی
هر چه هستی زنده بمانی ..
پایدار می خواهمت
چه دور
چه نزدیک
دلم برایت پر می گیرد ..
که شیرین ترین لذت دنیایی ...



wolf
wolf
ماه‌ها هم طي شد.
بارها قصه آن، كوچهْ مهتاب مشيري خواندم
باورم شد كه جهان، زندگي، عشق، اميد،
سست و بي‌بنياد است
ولي انگار كه عشقت، يادت، هيچ فكر سفر از اين دل و اين سينه نداشت

wolf
wolf
دلتنگی یک شب هایی را
هیچ خیابانی گردن نمی گیرد ..
تاریکی یک شب هایی را
هیچ مهتابی روشن نمی کند ..
گرد و غبار یک شب هایی را
هیچ بارانی شستشو نمی دهد
و تمام این شب ها را
نبودن تو
رقم می زند....






wolf
wolf
و آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
هویدا گشته در آن ، رازِ کوهستانِ تنهایی
چنان دنج و خیال انگیز و رؤیایی !
پر از باور ...
پر از مفهومِ خواهش های چشمانت
که می خواهد کنارت باشم و از عمقِ آغوشت نپرهیزم .
پر از شوقم ،
پر از گرمای عالمگیرِ خورشیدم ،
کنارِ تو ،
در آغوشت ،
چه شاد و غرقِ امّیدم !
و آغوشت ؛
عجب آرامبخش و خاطرانگیز است بر این خسته ی بی تاب !
تو ای روشن ترین مهتاب !
کنارم باش تا دنیای پر غوغای آغوشت ؛
همیشه سهمِ من باشد ،
زمانِ "درد و سختی" بازوانِ تو ؛
پناه و تکیه گاهِ محکم و امنِ تنِ بی جانِ من باشد .
همانا ساحلِ امنی ست بر دریای پر آشوبِ احساسم
شبی فریاد خواهم زد :
که آغوشت ؛
چه مفهومِ عجیب و مبهمی دارد ...
.


حضرت@دوست
حضرت@دوست
شاعر از کوچه ی مهتاب گذشت.........
لیک شعری نسرود .....نه که معشوقه نداشت .......نه که سر گشته نبود ..سالها بود دگرکوچه ی مهتاب خیابان شده بود................!!!!ا.

LOEY♡
LOEY♡
بَغ،مُغ
اگه گفتین این دوتا کلمه ینی چی؟:|

صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو