?
عاشقِ کبوتر بود !
می گفت ...
پرندهای "وفادار"تر از آن نیست ...
رهایش که می کنی هرجا برود...
خیالت راحت است که برمیگردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد...
فقط دو روز فراموششان کرد...
همهشان رفتند ...
همهشان گم شدند !
او دانه میریخت اما دیر بود ...
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست...
ما یادمان رفته ...
هیچ تعهدی یکطرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه میخواهد ...
"توجه" میخواهد...
"عشق" میخواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !
نرگس_صرافیان_طوفان
?
احتیاج نیست برایِ کسی که نمیفهمه توضیح بدی چه کارایی براش کردی و چقدر باهاش ساختی و چقدر به فکرش بودی یا اینکه چقدر دوسش داشتی گذر زمان بهش میفهمونه
نعیم
کار کردن زن و ازدواج
تا اونجایی که من متوجه شدم
اگه زن بخواهد شاغل باشه دو راه داره
یک) دقیقا در سند ازدواج ذکر کنه
دو) قبل ازدواج شاغل باشه
ولی بهترین راه حل همون گزینه اوله
هم رسمی میشه هم مرد نمیتونه بامبول در بیاره
و راحت میتونید در سن پایین ازدواج کنید
حالا اینکه من خانم پس انداز داشته باشم
ماشین داشته باشم و غیره بحثش فرق میکنه
در هر صورت مرد تمام هزینه های شما رو باید بدهد
زن حتی میتونه پول بارداری، پول شیر، پول پختن غذا رو از مرد بگیره
aliaga
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
دنیــــــــــــرا ملکه عشق
دل از دوران گیتی شاد بادت
ز غمهای جهان آزاد بادت
مبادا یادم از یادت فراموش
همیشه عهد و پیمان یاد بادت
همیشه در سرابستان جانم
قد و بالای چون شمشاد بادت
همیشه دلبرا از پیر معنی
وفا و مهر ما ارشاد بادت
بگو تا کی کنی این جور و بیداد
پشیمانی ازین بیداد بادت
خداوندا سرای مهربانی
همیشه در جهان آباد بادت
غذای روح ما اندر مصلّی
ز آب سرو رکناباد بادت
Ahmad
هر نوع رابطهای از رفاقت تا تعهد احتیاج به مراقبت داره، احتیاج داره همونقدر که تو شادیو مود توپ بهش توجه داری مواقع ناراحتی یا هر نوع وایب منفی ازش محافظت و ترمیمش کنی. هیچ چیز قشنگی بیتلاش پایدار قشنگ نمیمونه، توجه میخواد.
نعیم
آقا شما چجوری دخل و خرجتون رو مدیریت میکنید
بگید انشاءالله یه چیزی ازتون یاد بگیریم
مخصوصا متاهل ها
aliaga
تصور کن عزرائیل اومده و میگه میخام جون تو ویا عشقتو بگیرم....
کدومو ترجیح میدین بگیره؟؟؟
aliaga
گفتم غزلی در خور نامت بنویسم
اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم
ای محشر امروز چه تشبیه بیارم
از قد تو فردای قیامت بنویسم
من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید
از حضرت دریای کرامت بنویسم
لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد
تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم
شان تو نگنجید و از این قاب در آمد
دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد
من ایل و تبارم سر این سفره نشستند
جمع کس و کارم سر این سفره نشستند
در باغ نگاه تو من کال رسیدم
پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم
هم رنگ نگاه تو شده دامن دریا
آئینه زده ریسه به پیراهن دریا
اول نوه ی دختری خلق عظیمی
تو جلوه ی پیغمبری خلق عظیمی
مدیون تو هستند همه مردم عالم
نان عمل توست سر سفره ی آدم
مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته
از صندوق قرض الحسنت وام گرفته
حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است