یافتن پست: #علی_

همه‌‌ی ما اهلِ همين حوالیِ غمگينيم
نگرانِ آسمانِ اخم‌کرده‌ی بی‌کبوتر نباش!
فردا حتما باران خواهد آمد...



شاهین
شاهین
امیرالمومنین :
مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ فِي حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِي حَرَامِهَا عِقَابٌ مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَاتَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ.

چه توصيفي کنم درباره دنيائي که:
آغازش است و پايانش
در حلالش است، و در حرامش
هرکس که در اين دنيا احساس بي نيازي کند، گمراه و مفتون گردد
واگر مبتلا به شود، گردد
کسي که براي اين به بيافتد، او را گويد
و کسي که درباره دنيا بي اعتنائي کند، دنيا به سراغ او آيد و مطيعش گردد
کسي که از اين دنيا وسيله بينائي جويد، او را بسازد.
و کسي که در او بنگرد و خيره شود، نابينايش نمايد.

خطبه82

شاهین
شاهین
امیرالمومنین :

أَلَا وَ إِنَّ بَلِيَّتَکمْ قَدْ عَادَتْ کهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ (صلى الله عليه وآله) وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُکمْ أَعْلَاکمْ وَ أَعْلَاکمْ أَسْفَلَکمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ کانُوا قَصَّرُوا وَ لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ کانُوا سَبَقُوا .

آگاه باشيد، تيره روزى ها و ها، همانند زمان بعثت (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بار ديگر به شما روى آورد. سوگند به خدايى كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به حق مبعوث كرد، سخت آزمايش مى شويد، چون دانه اى كه در غربال ريزند، يا غذايى كه در ديگ گذارند به هم خواهيد ريخت، زير و رو خواهيد شد، تا پايين نشينانتان صعود به بالا نمايند و بالانشينانتان به پستي ها سقوط کنند. و آنان كه واپس مانده اند، پيش برانند، و آنان كه پيش افتاده اند واپس مانند.

خطبه16

سکوت شب
سکوت شب
بخند ای بر لبانت رنگ فروردین
که لبخندت
گواهی می دهد
هرگز زمستان بر نمی گردد!!


wolf
wolf
درونم نوازنده ای دارم!
دلم
برایت
شور میزند...



wolf
wolf
.

تمامِ مدتی که نگاهت می‌کردم،
خنده هایت بهانه ام بودند،
بهانه ای برای بیشتر
دوست داشتنت...



wolf
wolf
واردِ فصلِ من شديم جانم
فصلى كه تا چشم باز كردم،
همه چيز نه سياه بود،
نه رنگى!
سپيدِ سپيد بود...
فصلِ تو گذشت
نشد در پاييزِ تو دل ببنديم
بيا و فصلِ مرا امتحان كن...
باش
تا با بودنمان
زمين و زمان را سپيد كنيم ...



wolf
wolf
شاهد بوده‌ای:
لحظه‌ی تیغ نهادن بر گردن کبوتر را ... ؟
و آبی که پیش از آن
چه حریصانه و ابلهانه می‌نوشد پرنده ... ؟
تو آن لحظه‌ای ... !
تو آن تیغی ... !
تو آن آبی ... !
من آن پرنده بودم ... !!!!!



شــادی
شــادی
:

یک عمر دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می‌خواست من دل سپرده بودم

<img src=ی" title=":شادی" />

wolf
wolf
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و به شالاپ شلوپ‌های گل آلود عشق ورزیدیم.
دومین روز بارانی چطور؟
پیش‌بینی‌اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
من غافلگیر شدم
سعی می‌کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملاً خیس بود

سومین روز چطور؟
گفتی سرت درد میکند
حوصله نداشتی سرما بخوری
چتر را کاملاً بالای سر خودت گرفتی
و شانه راست من کاملا خیس شد

و چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین‌های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر برویم

فردا دیگر برای قدم زدن نمی‌آیم.
تنها برو!




wolf
wolf
هر اعتیادی را میتوان ترک کرد
اما بیچاره مردی که
به خواب روی شانه های زنی عادت کرده...
اوج بیتابی آن هنگامیست
که لابه لای بی خوابی هایش
هوس نفس کشیدن گیسوانش به سر بزند...




wolf
wolf
ميمانم
ثابت ميكنم
كه ميشود گفت:
"برايت ميميرم"
و مُرد...


wolf
wolf
کلافه است...
سرش را به بازویم تکیه می دهد
میگویم چرا نمی خوابی جانم؟
میگوید کلافه ام ،چند کلمه حرف بزنی خوابم میبرد
میپرسم چه بگویم این وقت شب؟
میگوید چه می دانم...مثلا از مهمترین اتفاق امروز بگو...
پیشانی و چشمانش را میبوسم و میگویم این هم مهمترین اتفاق امروز
لبخند میزند
دستم را میان دستانش میگیرد
چشمان اش را میبندد و به خواب میرود!
از آن گوشه ی پنجره، نور ماه روی صورت اش افتاده
در تاریکی مینشینم و سیر نگاهش میکنم
دست میکشم روی ابروهایش
در خوابی عمیق است
کلافگی اش بوسه بود که رفع شد الحمدلله...!



wolf
wolf
گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم،
بعد بی هیچ گذشته ای 
به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم.
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم... بروم.
و می روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا...؟!
کجا را دارم، کجا بروم ... ؟

| |

wolf
wolf
فال‌مان هرچه باشد
باشد ...
حالمان را درياب ...!



صفحات: 4 5 6 7 8

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو