یافتن پست: #شنود

حضرت@دوست
حضرت@دوست
فتاده‌ام ز شرابی که بر نخیزد باز
نسیم اگر شنود، بوی این شرابم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
فتاده‌ام ز شرابی که بر نخیزد باز
نسیم اگر شنود، بوی این شرابم را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
نشنود از پرده کس آواز من
تا نکند راست لبش ساز من

علی
علی
اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید
عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید
دارم امید بر این اشک چو باران که دگر
برق دولت که برفت از نظرم بازآید
آن که تاج سر من خاک کف پایش بود
از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید
خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز
شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید
گر نثار قدم یار گرامی نکنم
گوهر جان به چه کار دگرم بازآید
کوس نودولتی از بام سعادت بزنم
گر ببینم که مه نوسفرم بازآید
مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح
ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید
آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ
همتی تا به سلامت ز درم بازآید

مدتی است از کسی که دوستش داری جدا شده ای و برای بازگرداندن او حاضری جان خود را هم فدا کنی. آرزومند بازگشت او هستی چون می دانی که با او به اوج سعادت می رسی. ولی بدان که او از حال تو غافل است و اگر علاقه تو را نسبت به خود بداند، به سویت بازمی گردد. پس به خود جرأت بده و با او صحبت کن که کارها درست می شود.

هع

حضرت@دوست
حضرت@دوست
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز . . .
از تو شرمنده ی یک حرف نبودم هرگز....

حلما
حلما
آدم در روز کلی کلمه می‌شنود.
بعضی کلمه‌ها آبادت می‌کنند و بعضی خراب. بعضی کلمه‌ها جنسیت دارند، بعضی‌ها هم شخصیت دارند. مونث‌اند و لطیف یا مذکر و خشن. کلمه‌ها وزن و مزه هم دارند. وزن بعضی‌هایشان زیاد است و مزه‌ی بعضی‌هایشان تلخ. بعضی‌هایشان قلع و قمع می‌کنند، بعضی‌هایشان نوازشت.
شنیدن جمله‌ی «جای طرف خالی! » ، همیشه غمگینم می‌کند. یادآوری می‌کند یکی باید باشد و نیست. حس می‌کنم جای های خالی‌ دلم زیاد شده.

نفسم را بیرون می‌دهم و می‌گویم: «جای خالی بعضی آدم‌ها با هیچ چیز پر نمی‌شود.»

LOEY♡
LOEY♡
آخرش یک نفر از راه می رسد که بودنش ؛ جبرانِ تمامِ نبودن هاست
جبرانِ تمامِ بی انصافی ها
و شکستن ها ...
یکی که با جادویِ حضورش، دنیایِ تو را متحول می کند.
جوری تو را می بیند، که هیچ کس ندیده.
جوری تو را می شنود، که هیچ کس نشنیده،
و جوری روحِ خسته ی تو را از عشق و محبت، اشباع می کند؛
که با وجود او، دیگر،
نه آرزویی می مانَد، برایِ نرسیدن
و نه حسرت و اندوهی برای خوردن ...
بعضی آدم ها، خودِ معجزه اند.
انگار آمده اند تا
تو مزه ی خوشبختی را بچشی، آمده اند تا دلیلِ آرامش
و لبخندِ تو باشند،
آمده اند که زندگی کنی...



0
0
وز آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جاه و جلالش نفزود
وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

حضرت@دوست
حضرت@دوست


دل زود باورم را به کرشمه‌ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی

به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی

ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم
نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی

چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری
خجل از تو چشمه ای چشم رهی که زنده رودی



سکوت شب
سکوت شب
فکر نبودنت
چون موریانه به جانه مغزم افتاده .
چون شمشیری دلم را پاره پاره کرده است ...

فکر نبودنت
بغض گلویم را سنگین تر میکند .
اینک بغضو غرورم در جدالند ، و پیروز این میدان بغض طغیان گر میشود...

طوفان سختی در راه است...
طوفان میشود و انگار تا دنیا دنیاست ادامه دارد...

انگار این روزها میترسم کسی اشک هایم را ببیند ، هق هق هایم را بشنود!!
میترسم از نبودنت ، از رفتنت ، از نداشتنت .
میترسم ، از همه کس ، از همه چیز ، جز مرگ!!!

حضرت@دوست
حضرت@دوست


نوای آسمانی آید از گلبانگ رود امشب
بیا ساقی که رفت از دل غم بود و نبود امشب

فراز چرخ نیلی ناله مستانه ای دارد
دل از بام فلک دیگر نمی آید فرود امشب

که بود آن آهوی وحشی چه بود آن سایه مژگان؟
که تاب از من ستاند امروز و خواب از من ربود امشب

بیاد غنچه خاموش او سر در گریبانم
ندارم با نسیم گل سر گفت و شنود امشب

ز بس بر تربت صائب عنان گریه سر دادم
رهی از چشمهٔ چشمم خجل شد زنده رود امشب



سکوت شب
سکوت شب
گاه آدم دلش میخواهد روی صفحه مجازی اش بنویسد:" لعنتی ترین...! دلتنگم... آنقدر که بلند ترین فریادها هم نمی تواند ذره ای از این حناق کم کند " بنویسد و خلاص...آنقدر که حتی فکرش را نکند این‌همه ماه صبوری کردنش باد هوا میشود، که کسی آن دور ها هواااا برش میدارد...بعد جسورتر شود بنویسد:" دیشب دلم خواست به شماره ات پیغام بدهم اما همان یک آن دیدم لابه لای تمام شماره ها نبود ترین شماره ای... بعد بغضم را جوری قورت دادم که خدا هیچ نشنود که بتوانم همان لحظه شکرگزارش باشم برای آن روزگاری که دلشکسته شماره ات را پاک کردم، وگرنه حالا برنده دلتنگِ این صبوریِ اجباری من نمیشدم "

آدم است دیگر... گاه دلش جز آنکه بگوید دلتنگم با هیچ حرف دیگری آرام نمیشود...حتی اگر بداند کسی هست که هرگز این نوشته ها را نمیخواند...بعد قبل از خط آخر اسم خودش را هم بنویسد برای آن یک درصد احتمالِ خواندن آن یک نفرِ خاص و خط آخر را هم پی نوشت کند " مخاطب خاص ندارد " و یک آهِ راحت بکشد

حضرت@دوست
حضرت@دوست

آن که سودا زده چشم تو بوده است منم
و آن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم

آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت
ره به سر منزل وصلش ننموده است منم

آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش
آفرین گفته و دشنام شنوده است منم


آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی
و آن که یک بوسه از آن لب نربوده است منم

ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک
آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم



LOEY♡
LOEY♡
“سلامت را نخواهند گفت پاسخ “!!
نه اينكه “سرها در گريبان “باشد ، نه !!
خطها خراب است !
شارژها ته كشيده !
نفسها تكراري مي آيند و ميروند !
سرها همه در گوشيها جا مانده و دلها را نميدانم كجا !
خلاصه كسي نمي بيند ، نمي شنود سلامت را !
بيهوده مي كوشي مترسك جان !
كلاغها هم كارو بارشان بي رونق است
كبوترها هم بالهايشان سنگين !
پستچي ها بيكارند …
سوار ماشين و هواپيما مي شوند نامه اي اگر باشد !!

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو