یافتن پست: #شعری

wolf
wolf
زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است

من که هیچ... آینه ی خانه به رقص آمده است

من و میخانه ی متروک جوانسالی ها

ساقی بی می و پیمانه به رقص آمده است

مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری

یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است

شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع

عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است

باد هر چند صمیمانه دویده است به خاک

برگ پاییز غریبانه به رقص آمده است

باز در سینه کسی سر به قفس می کوبد

به گمانم دل دیوانه به رقص آمده است



مهدی مظاهری

iraj
iraj
در من هنوز شعری از تو به جا مانده

که نه دیگر می شود آن را در ظلمت شب

و نه با اولین طلوع سپیده دم پیدا کرد !

این زن چه خوب می داند

که چشم هایت

تمام قافیه های دلم را دزدیده است.

بیا و این بار از تمام قافیه های این شعر عبور کن

و مرا به اولین طلوع خورشید دعوت کن

به لحظه ی رویش گل های نرگس

به اولین قرارهای خیس ماهی های عاشق

بیا و این بار تو مرا دعوت کن

wolf
wolf
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم،
- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
- که مرا
زندگانی بخشد
چشم های تو به من می بخشد
شورِ عشق و مستی
و تو چون مصرعِ شعری زیبا
سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی.

iraj
iraj
دوست ندارم
در فصل دیگری عاشق شوم..
♥♥♥
پاییز حال و هوای دیگری دارد..
پر از شعرهای عاشقانه است..
حتی دلتنگی‌هایش شیرین‌تر است..
با بوی زردترین برگ‌هایش
می‌شود زندگی کرد..
♥♥♥
عاشقی در پاییز
شعری‌ست همیشه شنیدنی..
♥♥♥♥♥
وقتی به تو می‌اندیشم
آهویی تشنه کنار نهر می‌آید
و وسعت چراگاهان را
به چشم می‌بینم..
♥♥♥
هر عصر با تو
دانه‌ای زیتون سبز
تکه‌ای از آبی دریا
مرا مست می‌کند..
♥♥♥
به تو که می‌اندیشم
هر آنجا که دستان تو
لمس‌شان کرده را گل می‌کارم
اسب‌ها را آب می‌دهم
و کوه‌ها را طور دیگری
دوست می‌دارم..

ali
ali
درد دارد تو باشی و دلم نلرزد…

درد دارد که دلتنگی عادت شود…

میبینی….

هر روز در نبودنت میمیرم….

و

روز بعد…

شعری زاده میشود که نمیشناسمش…

آری…

درد دارد…

درگیر کسی باشی که…

درگیر تو نیست…

wolf
wolf
سلام حضرت زیبا! خدای دلبرها!
سلام حضرت خورشید ماه منظرها

سلام ساقی هشتم، میِ خراسانی
سلام جوشش پیمانه‌ها و ساغرها

«هزار وعده‌ی خوبان یکی وفا نکند»
دلم گرفته از این گرگ‌ها، برادرها

دلم هوای حرم کرده یا علی مددی
هوای ذکر پدرها و اشک مادرها

هوای دیدن فوّاره‌های گوهرشاد
زلال آینه‌ها و صفای مرمرها

صدای طبل و نقاره، اذان گلدسته
هوای عطر خوشِ یاس و مشک و عنبرها

نمی‌شود که مرا پیش خود نگه داری؟
کنار گنبد زردت، میان کفترها

برای وصف تو شعری که شعر باشد نیست
سروده‌اند به عشقت اگرچه قیصرها



رضا احسان‌پور

wolf
wolf
حتی میان این شلوغی ها ، خالی ست جای تو زمانی که،

حال مرا حتی نمی فهمد، چشمان خیس آسمانی که...



سخت است شاید باورش اما ، من هم نمی دانم چه می خواهم!

من هم نمی دانم چراهستم! گیرم تو دردم را بدانی که...



من یک غزال سرکشم هرچند، در دام چشمان تو افتادم

یک لحظه از بند تورا اما ، با وسعت کل جهانی که...



"خوشبخت" یعنی اینکه دستانت تنها به دست "من" سند خورده ست

خوشبخت یعنی اینکه "ما" باشیم ، یعنی نباشد "دیگرانی" که...



باران ببارد نم نم وُ نم نم ، ما زیر چتر آسمان باشیم

من پابه پایت ساکت و آرام... آن وقت تو شعری بخوانی که ...



"هرجا که باشم یاد تو هستم" گفتی قرار قصه این باشد

گفتی و من مثل تو خندیدم ، دور از نگاه این و آنی که...



"آرام جان خسته ام هستی. آرام جان خسته ات باشم؟"

گفتی وُ باور کردمت اما ، باید کنار من بمانی که ...



هر روز بین رفتن و ماندن ... راه مرا چشم تو می بندد

می خواهم از تو بگذرم اما ... آن قدر خوب و مهربانی که...





رویا باقری

wolf
wolf
نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که می بینم

کسی انگار می خواهد ز من، تا با تو بنشینم



تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟

همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم



تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی

و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم



تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که میترسم

به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم



زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟

چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟



نباشی تو اگر، ناباوران عشق می بینند

که این من، این من آرام، در مردن به جز اینم



محمد علی بهمنی{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که می بینم

کسی انگار می خواهد ز من، تا با تو بنشینم



تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟

همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم



تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی

و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم



تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که میترسم

به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم



زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟

چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟



نباشی تو اگر، ناباوران عشق می بینند

که این من، این من آرام، در مردن به جز اینم



محمد علی بهمنی{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

سکوت شب
سکوت شب
«دوستت دارم»

و این جهانی ترین شعری ست که گفته ام

شاعر نیستم اگر

این را که برای تو نوشته ام

دهان به دهان

میان بوسه های عاشقانه نچرخد.

wolf
wolf
'دوستت دارم'

و اگر بدانی تا کجا
خواهی فهمید
که این
بلندترین شعریست
که سروده ام..{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

LOEY♡
LOEY♡
شعری ک امروز زنگ نگارش واس پدر عززتر از جانم نوشتم-خجالت-

این شعر برای تو است:

برای تو که با موهای به رنگ شبت و دل پر غمت
مارا به خنده وامیداری با چال گونه عمیقت
کوهی هستی استوار و تنومند
همیشه همراه من
صبرت همچو ایوب
وچشم غره هایت که میپراند رنگ از رخم را
گاهی ارام، گاهی شوخ، گاهی اخمو و گاهی کوه غروری
که همه گاه دلگرمی منی

تقدیم به تو که تمام زندگی منی:)

زهرا
زهرا
بعضی روزها
هیچ شنبه اند !!
بی هیچ شعری
هیچ قراری
و
هیچ دیداری
سالهاست
تقویمم پر است
از این هیچ شنبه ها ...
سالهاست
تمام هیچ شنبه هایم
به هیچ می گذرد...

سکوت شب
سکوت شب
در میان من و تو فاصله هاست

گاه می اندیشم،

- می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری!

تو توانایی بخشش داری

دستهای تو توانایی آن را دارد

- که مرا

زندگانی بخشد

چشم های تو به من می بخشد

شورِ عشق و مستی

و تو چون مصرعِ شعری زیبا

سطرِ برجسته ای از زندگی من هستی.

wolf
wolf
پاییز...

شعری ست که

دست های من و " تو "

قافیه ی

آخر آن می شود

سخت و محکم و گرم عاشقانه...

صفحات: 8 9 10 11 12

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو