یه جایی تو شازده كوچولو میگه:
آخرشم اونایی واسم ميمونن که اصن روشون حساب باز نکرده بودم و گذاشته بودمشون حاشیه ی زندگیم.
روباه روزنامه روى ميز رو برداشت
عينكشو زد و گفت:
"اوناهم منتظرن بیاریشون وسط که برن''
وقتی چشم باز کرادم تو خرابه ای بودم دست و پامو بسته بودن
گوشی و اسلحموازم گرفتن تا حالا ندیده بودمشون جز یکیشونو که چهرش آشنا بود برام!همونی که شک داشتم بهش !همونی که در درگیری دستگیر شد و جرم ثابت نشد و آزاد شد!
یکی از اون افراد وقتی داشت سیگارشو روشن می کرد بهم گفت
-خب بگو چه حسی داره شب عروسیت بری اون دنیا و برگردی؟ هان؟
خب کارآسمونی نبود پسر سرهنگو روز عروسیش از پا در بیاریم هرکس جای تو بود ۷کفن پوسوندع بود
+چرا خواستید منو بکشید من که نمیشناسمتون چرا ؟ بدی کرده بودم که قصد جونو کردید؟ من نمیشناسم تون
-هه تو نه ولی بابات خیلی بدی کرد عمرمون تو زندون هدر رفت بخاطره پدر حضرت عالی
الآنم شده پوی دماغ ول نمی کنه لامصب
ببین شازده کاری بت ندارم می ری به بابات میگی دست از سرمون بردارع وگرنه تو رو به عزای عروست مینشونم..
حالا هری
به دو نفر دیگه اشاره کرد سوار ماشین کردنم و سرم کیسه ای گذاشتن و کنار اتوبان ولم کردن
گوشی و اسلحه رو پرت کردن سمتم
وقتی حرکت کردن سریع شماره ی پلاک ماشینو حفظ کردم و با پدرم تماس گرفتم
در این هنگام بود که روباه پیدا شد.
روباه گفت: سلام!
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را ندید، ولی مودبانه جواب سلام داد.
صدا گفت: من اینجا هستم، زیر درخت سیب...
شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی!...
روباه گفت: من روباه هستم.
شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو...
روباه گفت: من نمیتوانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکردهاند.
شازده کوچولو آهی کشید و گفت: ببخش!
اما پس از کمی تامل باز گفت:
- "اهلی کردن" یعنی چه؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی. پی چه میگردی؟
شازده کوچولو گفت: من پی آدمها میگردم. "اهلی کردن" یعنی چه؟
روباه گفت: آدمها تفنگ دارند و شکار میکنند. این کارشان آزارنده است. مرغ هم پرورش میدهند و تنها فایدهشان همین است. تو پی مرغ میگردی؟
شازده کوچولو گفت: نه، من پی دوست میگردم. نگفتی "اهلی کردن" یعنی چه؟
دلت شاد رفیق