💢
#هر_شب_یک_حکایت
روزی واعظی به مردمش می گفت:
ای مردم! هر کس دعا را از روی اخلاص بگوید، می تواند از روی آب بگذرد، مانند کسی که در خشکی راه میرود.
جوان ساده و پاکدل، که خانه اش در خارج از شهر بود و هر روز می بایست از رودخانه می گذشت، در پای منبر بود.
چون این سخن از واعظ شنید، بسیار خوشحال شد.
هنگام بازگشت به خانه، دعا گویان، پا بر آب نهاد و از رودخانه گذشت...
روزهای بعد نیز کارش همین بود و در دل از واعظ بسیار سپاسگزاری می کرد.
آرزو داشت که هدایت و ارشاد او را جبران کند.
روزی واعظ را به منزل خویش دعوت کرد، تا از او به شایستگی پذیرایی کند.
واعظ نیز دعوت جوان پاکدل را پذیرفت و با او به راه افتاد.
چون به رودخانه رسیدند، جوان دعا گفت و پای بر آب نهاد و از روی آن گذشت،
اما واعظ همچنان برجای خویش ایستاده بود و گام بر نمی داشت...
جوان گفت: ای بزرگوار! تو خود، این راه و روش را به ما آموختی و من از آن روز چنین میکنم، پس چرا اینک برجای خود ایستاده ای، دعا را بگو و از روی آب گذر کن!
واعظ، آهی کشید و گفت: حق، همان است که تو میگویی، اما دلی که تو داری، من ندارم!
اگ من رفتم جنگ شهید شدم نگین اینو طالبان کشت بگین شست پاش رفت تو لوزالمعده اش مرد
خدانکنه
واقعا افت شخصیت داره
راس میگن خب
صبح ی کلیپ تو روبیکا دیدم حیف بلد نیستم بیارم اینجا
چنتا سرباز طالبان دارن غذا میخورن و ی آفتابه گذاشتن وسط ک همشون اونو سر میکشن
بخدا افت شخصیت داره بااینا جنگ کرد
تعجب میکنم خودشونو در حد ما دیدن😐
اومدیم گرگا رو رام کنیم سگا شاخ شدن