aliaga
چشام از شدت بی خوابی از حدقه درمیان...
مآه
من و تو
در کوله هایمان
برای درمان زخم دلتنگی،
آغوش داشتیم
بوسه داشتیم
و
دوستت دارم !
اما در نهایت
بی رحمانه سکوت را انتخاب کردیم
"برای همیشه"...
azar
سکوت در مقابل یه سری از حرفا
چقدر زیبا هست وقتی که
قراره جوابش رو خدا بده
aliaga
پشت کاجستان، برف.
برف، یک دسته کلاغ.
جاده یعنی غربت.
باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.
شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.
من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.
می نویسم، و فضا.
می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.
یک نفر دلتنگ است.
یک نفر می بافد.
یک نفر می شمرد.
یک نفر می خواند.
زندگی یعنی: یک سار پرید.
از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید،
کودک پس فردا،
کفتر آن هفته.
یک نفر دیشب مرد
و هنوز، نان گندم خوب است.
و هنوز، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.
قطره ها در جریان،
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس
سهراب سپهری
حسین
نه اینکه حرفی نباشد
هست!
خیلی هم هست ...
اما عاشق ها می دانند؛
"دلتنگی" به استخوان که برسد؛ میشود سکوت
پریا
گاهی بزرگ باش،گاهی کوچک..
گاهی چتر باش،گاهی باران..
گاهی دریا،گاهی همه چیز،گاهی هیچ چیز
اما همیشه و همیشه " انسان " باش..
aliaga
تو را به ترانهها بخشیدم
به صدای موسیقی
به سکوت شکوفهها
که به میوه بدل میشوند
و از دستم میچینند
تو را به ترانهها بخشیدم
با من نمان
عمر هیچ درختی ابدی نیست
باید به جدایی از زندگی عادت کرد…
شمس لنگرودی
aliaga
روزنامه ها هرگز نمیدانند
تمام اتفاق های تلخ جهان
می تواند از فنجانی چای شروع شود
و گاهی دریا در سکوت رفتن کسی
غرق میشود
aliaga
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم سکوتم آب شد
چشم بستم بسترم آتش گرفت
در زدم کس این قفس را وا نکرد
پر زدم بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دست هایم دفترم آتش گرفت
"قیصر امین پور"