سعید منادی
هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد
آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد
گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم
به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد
خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند
تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد
من دهان باز نکردم که نرنجی از من
مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد
دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند
بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد
ترنم بانو♥️
کنار بسترم بنشین و دستم را بگیر ای عشق!
برای آخرین سوگندها وقت زیادی نیست....
fatme
بحث این نیس که انسان کمه
بحث سر اینه چقد سوگند خره
چون با هرکی نشسته یک ماه بعدش
طوری ازش خورده که چشماش تره
??????
غربت آن است کـہ ـבر جمعـے פּ
جانــانت نیستـ ..!
حیران
و سوگند بھ زمانۍ كِ هیچڪس جز خدا
برایمان نمۍمانَد :)!
گشنگ میگه که یه رگش ترکیه بچه
این ک ماس من بود