یافتن پست: #سودی
.gif ":پوکر"){kind=icon}
.gif ":آخی"){kind=icon}
·
شوتن هکیبا
هنوز مشخص نشده که سوختن ستمگر در دوزخ آن دنیا، چه سودی برای مردم ستمدیده‌ی این دنیا دارد.
- منسوب به نیچه
- منسوب به نیچه
(◍•ᴗ•◍)
💢 #هر_شب_یک_حکایت
درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسه‌هایی عسل و بادام ریخته و به درویش‌های مسجد می‌داد. به هر یک از آنها هم کاسه‌ای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیه‌ها برای چیست؟»
بازرگان گفت: «هفت روز پیش مال‌التجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا می‌آوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبان‌ها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهی‌های دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است.
درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین می‌فرستد بعد فرو می‌نشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان دست او روزی رساندن سخت نیست
درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسه‌هایی عسل و بادام ریخته و به درویش‌های مسجد می‌داد. به هر یک از آنها هم کاسه‌ای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیه‌ها برای چیست؟»
بازرگان گفت: «هفت روز پیش مال‌التجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا می‌آوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبان‌ها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهی‌های دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است.
درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین می‌فرستد بعد فرو می‌نشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان دست او روزی رساندن سخت نیست
aliaga
هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود ...
او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
☑️ سخنان بیهوده دیگران آرروی بدخواهی و حسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده و مانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.
یک لاک پشت حسود ...
او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.
هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.
☑️ سخنان بیهوده دیگران آرروی بدخواهی و حسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده و مانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.
aliaga
این جمله رو باید با طلا نوشت :
کسی رو قضاوت نکنید
فقط برای اینکه گناهانش با
گناه‌های شما فرق داره ...
کسی رو قضاوت نکنید
فقط برای اینکه گناهانش با
گناه‌های شما فرق داره ...
aliaga
اگه ی روزی امکانش باشه و برگردین عقب تر...
دوس دارین ب کدوم سال های زندگیتون
برگردین؟؟؟؟؟؟؟
اگه براتون مقدوره توضیح بدین
دوس دارین ب کدوم سال های زندگیتون
برگردین؟؟؟؟؟؟؟
اگه براتون مقدوره توضیح بدین
خانوم اِچ
الان دوست دختر جدید اکسم داره عکس منو به دوستش نشون میده میگه این از من بهتره؟ اونم میگه نه عشقم این عن توام نیس بعد همدیگرو به اغوش میکشن🫂🫥
یاس
یه زمانی اگه دختری نقطه میزاشت میریختن زیر پستش هزار اندی کامنت می خورد
شما را چه شده س که پست های پسرا شلوغه
اخر زمون که میگن اینه پست مند وت و پسر یزدیه که اسمش یادم نی گواه 
شما را چه شده س که پست های پسرا شلوغه
اخر زمون که میگن اینه پست مند وت و پسر یزدیه که اسمش یادم نی گواه
WeT
امروز توو یه جاده ای بودم که تو یه لحظه همه جا تاریک شد بارون و تگرگ زد و جاده رو سیل برد ،حس میکردم لحظه های آخر زندگیمه ولی خب دوباره قسر در رفتم 🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂🙂
هادی میتونه
م نمیتونم
هادی پولکی شده تازگیا
جهندم عوضش نکن
از اون یه تومنی که مشدد زده بود بردار