مهاجر
مثل زبان مادریام دوست دارمت
من با غرور آذریام دوست دارمت
در خوابهای کودکیام دیدهام تو را
صد بار گفتهام پریام! دوست دارمت
در کهکشان روسریات، گوشواره را
من خوشهخوشه مشتریام، دوست دارمت
زیباترین سرودهی من، چشمهای توست
ای شاهکار شاعریام! دوست دارمت
سنن سورا کی یوخدو منیم آیری سوگیلیم*
مثل زبان مادریام دوست دارمت
...
راه گریزی نبود!
عشق مانند یک گیاه
در من ریشه دواند...
خیلی زود از دستهایم بالا رفت
و مانند پیچکی سبز
بر شانههایم پیچید،
و حالا مثل درختی تنومند
از سرم بیرون زده است...
حتی اگر از تو چیزی نگویم
پرندهها مرا میشناسند
هر روز میآیند، بر شاخههایم مینشینند
و آواز میخوانند...
راه گریزی نیست!
عشق مُهریست بر پیشانی آدمها
عشق پیداترین اتفاق دنیاست
که اگر دربارهاش هم نگویی
از چشمهایت، از لبهایت
از قلبت، از انگشتهایت
و از ذره ذرهی وجودت بیرون میزند...
حسام
میگن طرف خیلی آدم حسابی و آدم درستیه ، دزد نیست،حلال و حروم سرش میشه، دروغ نمیگه و....
یادمون رفته اینا وظیفه انسانی ماست ، نه آپشن های ویژه
خانوم اِچ
۳۱ام نامزدی دوستمه تو تالار باید چادر اینا بپوشیم چون جشن مذهبیه
اولین بار اینجوری میرم جشن شما تجربه دارید؟
اقا هادی هم الان گرمه متوجه نیست