مهدی
نمی دونم شاید یه روزی تصمیم بگیری که برگردی، بخوای دنبالم بگردی، خیلی دلت بخواد منو ببینی و با هم حرف بزنیم، دوست داشته باشی یه فرصت دیگه بهت بدم، شایداین بار تو باشی که بخوای خودتو به من ثابت کنی. آره هرچند دیر اما احتمال برگشتنت هست، احتمال اینکه منم قبول کنم ببینمت هست اما میدونی شاید تا اون زمان من دیگه بزرگ و عاقل شده باشم، شاید که از فشار این همه دلتنگی نسبت به همه چیز بی تفاوت بشم. شاید دیگه به اندازه ی الان که برات می نویسم دوست نداشته باشم، اصلا شاید بخوای من و تو ما بشیم اما من دیگه نخوام نه از روی تلافی و انتقام نه، فقط و فقط به خاطر اینکه بهترین روزای زندگیمو باتو سپری نکردم به جاش با یه مشت بغض، حسرت،انتظارو خاطره روزا رو به شب و شبارو به روز رسوندم طوری که قلبم ازسنگ شد. ویژگی سنگو میدونی چیه؟ بذار من بهت میگم.
سفت،سخت،بی روح،خشک وبی احساس. اینارو گفتم که بدونی من سنگ نبودم. منم دل داشتم، یه دل مهربون با کلی آرزو که میخواست قدم به قدم تا ته دنیا با تو باشه، آره عزیزم رفیق نیمه راه بودنت منو تبدیل به سنگ کرد.
?
من نیاز دارم به کسی که وقتی کم حرف شدم و الکی و زیاد میخندم، وقتی تمرکز ندارم و سر به هوام، وقتی همش نگاهمو از بقیه میدزدم و به در و دیوار خیره میشم؛ بفهمه که حالم خوب نیست، بدونه که دارم تظاهر میکنم به نرمال بودن بخاطر همین همش الکی میخندم، حواسش باشه، بیاد بشینه کنارم، بگه: میدونم خوب نیستی، الکی تظاهر به نرمال بودن نکن، من میشناسمت، واسه من لازم نیست فیلم بازی کنی. مثل همیشه نمیخوای بگی چرا حالت بده؟ اشکال نداره نگو، بیا با هم ساکت باشیم و غصه بخوریم. اصلا بیا بگیر یه نخ، حال بدیامونو دود کنیم...
ali
دلم میخواد این روزها هرکس حالم رو میپرسه مثل حسین دهلوی جوابش رو بدم که میگه:
«حال مرا هر کس که میپرسد بگو: خوب است.
اشکش روان،
اندوه جاری،
زخمها کاریست...»
ماریا
تا حالا چلو با نون خوردید؟ !
بخورید.خوشمزه است...
استامینوفن ۳۲۵
میدونم سخته ولی یکی داوطلب شه بهش غر بزنم. (در راه رضای پروردگار)
♡✓
دوستان کسی از کاربرا هست اینجا پزشک باشن ؟
g.h.o.l.a.m.a.l.i
گفتن تنهای سخت هست نمی توانی
ولی من تنها نیستم تو هستی می دانی؟!
هر جا برم همراه منی تو ای جانان جانی
همراه من آهنگ ها قشنگ می خوانی
آری تو همه جا با منی از من دور نیستی
همه جا با من هستی هنوز هم می مانی
هرکسی می آید، چند روزی بعد رفتنی
این تو هستی که در خیال من غلتانی
مهدی
بعضے وقتا دوران سختیو میگذرونی.
هیچڪس ، مطلقا هیچڪسے هم ڪنارت نیست؛
شاید خودتم نمیخواستے ڪہ ڪسے باشه.
چون شاید انقد اون موضوع پیچیدست
ڪہ توضیح دادنش بہ ڪسے فقط باعث میشه
بیشتر توے اون غصہ غرق بشی،
هرچند این امڪان هم بہ شدت وجود داره
ڪہ اونجورے ڪہ باید تمام و ڪمال نتونے اینو بفهمونی
ڪہ دقیقا درگیر چہ چیزے هستی؛
بنابراین هیچ ڪمڪے بهت نمیڪنہ توضیحش.
بعضے وقتا هم دلت میخواد یڪے ڪه
تموم داستان زندگیتو میدونہ مخصوصا غصههاتو
بشینہ ڪنارت و تو چشمات زل بزنہ و بگہ "میدونم.."
و بغلت ڪنہ و بدونہ دلیل اشڪ ریختنات چیه
هیچ سوالے نپرسہ و فقط پیشت باشه.
بعضے وقتا بودنِ همچین آدمے تو زندگیت آرزو میشه
ولے تهش فقط خودت تنهایی.
جورے ڪہ بعد مدتها ڪہ درگیر غمی
وقتے اتفاقے چیزے رو واسہ ڪسے تعریف میڪنی
ڪہ چہ دورانے رو گذروندے یا میگذرونی،
تعجب میڪنن و میگن ڪاش بهم میگفتی
و توو جواب فقط میگے دیگہ گذشته
و با غصهاے این جملہ رو میگے ڪہ ینے "ڪاش بودی.."
خیلے سختہ وقتے ڪہ واقعا دارے این دورانو میگذرونی
بہ خودت بگے "من تنهام و باید خودم حلش ڪنم"
بہ هر درے میزنے ڪہ این واقعیتو قبول نڪنی.
ولے چیڪار میشہ ڪرد
خانوم اِچ
شمام وقتی استرس میگیرین دل و رودتون میریزه بهم؟