یافتن پست: #زلف

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای خواب
مکن، این نغمه‌ی جادو را خاموش مکن:
«زلف، چون دوش، رها تا به‌ سر دوش مکن
امروز پریشان‌ترم از دوش مکن


حضرت@دوست
حضرت@دوست
منع ازان زلف مکن شیخ که در گردن جان
پیر دیرم بجز آن حلقه زنار چه کرد؟


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تو اشک مرا مانی


چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی


حضرت@دوست
حضرت@دوست
زلف را حلقه مکن


زلف بر باد مَدِه تا ندهی بر بادم
ناز بُنیاد مَکُن تا نَکَنی بنیادم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
زلف را حلقه مَکُن تا نَکُنی در بندم

طُرِّه را تاب مده تا ندهی بر بادم

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
قرار عقل برفت و مجال صبر نماند
که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند


حضرت@دوست
حضرت@دوست
تا سر زلف پریشان تو


دل برفت از خود چو بر ما آمدی
چون شنیدی نالۀ پنهان دل


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل نماندست كه گوی خم چوگان تو نیست
تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
دل نماندست كه گوی خم چوگان تو نیست
تا سر زلف پریشان تو در جمع آمد


حضرت@دوست
حضرت@دوست
وصل تو مشكل كش نیست آسان
دارد نشان زلفت شب های بی فروغم


(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
چه نازن

صفحات: 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو