aliaga
از زخم زبان های مردم ناراحت نباش اینها همان هایی هستند
که به آسمان و هوای بارانی میگویند “خراب”
aliaga
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم سکوتم آب شد
چشم بستم بسترم آتش گرفت
در زدم کس این قفس را وا نکرد
پر زدم بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم ترم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دست هایم دفترم آتش گرفت
"قیصر امین پور"
سارا
اونجا که سجاد سامانی میگه:
گفته بودم شادمانم؟ بشنو و باور مکن!
گاه می لغزد زبانم، بشنو و باور مکن!
گفتی آیا در توانت هست از من بگذری؟
گفتم آری می توانم.. بشنو و باور مکن!
جانم❤
هزار سال میان جنگل ستارهها پیِ تو گشتهام
ستارهای نگفت
کزین سرای بیکسی
کسی صدات میکند
هنوز دیر نیست
هنوز صبر من
به قامت بلند آرزوست
عزیز همزبان
تو در کدام کهکشان نشستهای؟
azar
سه چیز رو آلوده نکنیم
قلب
زبان
چشم
عالی
ممنونم
خواهش میکنم باجی