گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند
در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند
شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من
زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند
عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم
لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند
هی بسازد نقشی ازروی نگاری هر دمی
درخیالش زیر گوشش پرده خوانی میکند
عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود
داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند
گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان
همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
گفتمش رسوا مکن ما را بدین شهرو دیار
دیدمش رسوا مرا ، سطحِ جهانی میکند
بلبلی را دیده دل اندر شبی نیلوفری
دست وپایش کرده گم، شیرین زبانی میکند
با صدای خودم ....
هم اونارو دوست
هم تورو دوسِت فقط اون دیگی خیلیش بزرگتره مثلا خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
احسنت منم می دونم شما نکات اتفاقا با ارزش می گویی دیدم ک میگم خب مثلا من دل سنگی بی رحمی پست زده بودم اومدی تذکر دادی ب هم اینا خوبه اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم خب پشت سرم یم روند صدتا چیز می گویند فحش می دهند البته برام مهم نی خب بستگی ب شنونده هم دارعه اگ بخواد گوش کنه ب حرف هاشون من میگم جاش پیش همون هاست خب خ
ن فحش ندادم
موز دارم فقط
خدا بخیر کنه