یافتن پست: #خر

خانوم میم
خانوم میم
چرا دیگ هیچ خبری نیس

√ محسن قـوامــی
√ محسن قـوامــی
خورشیدومه ازجمال‌توخاموشند
اهل خرد از کمال تو مدهوشند

بنگر به هواخواه و خریدارانت
جمعی به صف‌وصال‌توآغوشند



خانوم اِچ
خانوم اِچ
رئیسی نمیرهههه خونه های مارو نداده هنووووز

یاس
یاس
هلی کوپتر حامل ریس جمهور وزیر خارجه و امام جمعه تبریز
دجار حادثه شده -هادی-

@hadi
جوابگو باش

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که می‌باريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو می‌آمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنش‌هاى ميان سفيدپوستان و سياه‌پوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياه‌پوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.

زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آورده‌اند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:
«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباس‌هايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال اين بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کند چيست؟»
من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود... امّا نام کوچکش را از کجا بايد می‌دانستم؟
من برگه امتحانى را تحويل دادم و سوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجويى از استاد سوال کرد آيا سوال آخر هم در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟
استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدم‌هاى بسيارى ملاقات خواهيد کرد. همه آن‌ها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما می‌باشند، حتى اگر تنها کارى که می‌کنيد لبخند زدن و سلام کردن به آن‌ها باشد.

حسام
حسام
هنوز کاری که اون رفیق نامردم در حقم کرده به احدی نگفتم چون ملاحظه آبرو و اعتبارشو کردم.. ولی فکر کنم یه حرکتی باید بزنم...نظر موافقتون چیه ؟! {-75-}

Aseman
Aseman


دوستانی ک از ناتکوین جا موندن
میتونن ربات tapswap تلگرام شروع کنن ۱۲ خرداد تو صرافی ها لیست میشه اینم عین ناتکوین هستش شایدم بهتر باشه خرید و فروشش تو صرافی هاو پول خوبی توش داره🤑👻

aliaga
aliaga
میگم چ خبر از ده تون؟؟؟{-36-}

donya
donya 👩‍👧‍👦
وقتی به دنیا اومدم مادربزرگم اصرار

داشته که اسممو بذارن عبدالجبّار

ولی بابام مخالفت میکنه و میگه باید روی

بچه‌ها اسامیِ فاخر گذاشت تا

در آینده با غرور سرشونو بالا بگیرن.

صَفدر هستم کوچیک همتون😂😂

مهاجر
مهاجر
ممنونم که همه ی دوستان تو این مدت بنده رو تحمل کردند و به آدم نالایقی مثل من شخصیت بخشیدن ؛اگر هادی لطف کنه اکانت منو ببنده از محضرتون مرخص میشم .
درامان خدا

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
خایا پولو ب کیا میدی عاخه:متعجب

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
هیچ وقت دماغتو بالا نکش!!!!
اگر بالا جا داشت،نمیومد پایین...{-196-}

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
شخصی دعوی خدایی می‌کرد، او را پیش خلیفه بردند، او را گفت: پارسال این‌جا یکی دعوی پیغمبری می‌کرد، او را بکشتند.
گفت: نیک کرده‌اند که او را من نفرستاده بودم.
بابا تو دیگ کی هستی:خخخ:خخخ

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
نتم کم مونده تموم شه اگه دیدین یهو نیستم بدونین ک از بی نتیه:خیخ

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو