خانوم اِچ
رئیسی نمیرهههه خونه های مارو نداده هنووووز
g.h.o.l.a.m.a.l.i
يک شب، حدود ساعت ٥/١١ بعدازظهر، يک زن مسن سياه پوست آمريکايى در کنار يک بزرگراه و در زير باران شديدى که میباريد ايستاده بود. ماشينش خراب شده بود و نيازمند استفاده از وسيله نقليه ديگرى بود. او که کاملاً خيس شده بود دستش را جلوى ماشينى که از روبرو میآمد بلند کرد. راننده آن ماشين که يک جوان سفيدپوست بود براى کمک به او توقف کرد. البته بايد توجه داشت که اين ماجرا در دهه ١٩٦٠ و اوج تنشهاى ميان سفيدپوستان و سياهپوستان در آمريکا بود. مرد جوان آن زن سياهپوست را به داخل ماشينش برد تا از زير باران نجات يابد و بعد مسيرش را عوض کرد و به ايستگاه قطار رفت و از آن جا يک تاکسى براى زن گرفت و او را کمک کرد تا سوار تاکسى شود.
زن که ظاهراً خيلى عجله داشت از مرد جوان تشکر کرد و آدرس منزلش را پرسيد. چند روز بعد، مرد جوان در خانه بود که صداى زنگ در برخاست.. با کمال تعجب ديد که يک تلويزيون رنگى بزرگ برايش آوردهاند. يادداشتى هم همراهش بود با اين مضمون:
«از شما به خاطر کمکى که آن شب به من در بزرگراه کرديد بسيار متشکرم. باران نه تنها لباسهايم که روح و جانم را هم خيس کرده بود. تا آن که شما مثل فرشته نجات
g.h.o.l.a.m.a.l.i
من دانشجوى سال دوم بودم. يک روز سر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخر افتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است. سوال اين بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت میکند چيست؟»
من آن زن نظافتچى را بارها ديده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جو گندمى و حدوداً شصت ساله بود... امّا نام کوچکش را از کجا بايد میدانستم؟
من برگه امتحانى را تحويل دادم و سوال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجويى از استاد سوال کرد آيا سوال آخر هم در بارمبندى نمرات محسوب میشود؟
استاد گفت: حتماً و ادامه داد: شما در حرفه خود با آدمهاى بسيارى ملاقات خواهيد کرد. همه آنها مهم هستند و شايسته توجه و ملاحظه شما میباشند، حتى اگر تنها کارى که میکنيد لبخند زدن و سلام کردن به آنها باشد.
donya 👩👧👦
وقتی به دنیا اومدم مادربزرگم اصرار
داشته که اسممو بذارن عبدالجبّار
ولی بابام مخالفت میکنه و میگه باید روی
بچهها اسامیِ فاخر گذاشت تا
در آینده با غرور سرشونو بالا بگیرن.
صَفدر هستم کوچیک همتون😂😂
مهاجر
ممنونم که همه ی دوستان تو این مدت بنده رو تحمل کردند و به آدم نالایقی مثل من شخصیت بخشیدن ؛اگر هادی لطف کنه اکانت منو ببنده از محضرتون مرخص میشم .
درامان خدا
ولی حرفاشم نیش و نگرانی ایجاد میکنه
خط آخرشو ببین
دعا می کنیم ولی یادمون نره باید تسلیم حکمت خدا باشیم
به دلیل شب
♦️کبادی، معاون عملیات سازمان امداد و نجات: ۳ ساعت دیگر تا یکی از نقاط احتمالی وقوع حادثه فاصله است
@AkhbareFori
من که میرم بخوابم
خبری شد بیدارم کنید
وی موقع نگرانی و استرس حمله خواب می شود