یافتن پست: #خب

aliaga
aliaga
سلام علیک



بنا به تصویب مجلس شورای اسلامی

و درخواست وزارت صمت

از این هفته املت ها از سه شمبه ب شمبه منتقل میشود

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند.

پسر از پدر پرسید کـه بابا در این جا چیست؟ گفت: آدمی

گفت کجایش میبرند؟

گفت: بـه جایی کـه نه خوردنی و نه پوشیدنی. نه نان و نه آب. نه هیزم . نه آتش. نه زر. نه سیم. نه بوریا . نه گلیم.

گفت: بابا مگر بـه خانه ما می برندش؟!!:خخخ

آجوما
آجوما
چون خصوصی کردم هر کی خواست فالو کنه فالوش کنم از اونا که دوسشون دارم مثل ماریا و تسنیم و ... :))
یا اونا که قدیمی ان و میشناسمشون. :))

[حالا مثلا چقدرم که پست دارم=))]

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
ورزش کنید، آب بنوشید، شبامسواک بزنید؛

بهترین نصیحتی ک ب عنوان یک کوچکتر میتونم بهتون کنم 🤍
«فَلَا تَکُن منَ القانطین»
نبینم ناامید بشی!!!
شبتون بخیر :گودنایت

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)


🎥یکی از خنده‌دارترین قسمت های برنامه حسینیه معلی😉😂

Tasnim
Tasnim
فردا برام روز مهمی ه
ممنون میشم برام دعا کنید

마흐디에
마흐디에
@Jonz_00
امروز زدین تو کار منفی دادن به همه پست ها{-198-}

مهاجر
مهاجر
پروفایل قبلیم انگار سوسولی بود اون ابهت و جدیت منو داشت خراب میکرد فکر کنم این عکسه بتونه لرزه به اندام بینندگان بیاندازه

خانوم میم
خانوم میم
کتابایی که خریدیم😎

Aseman
Aseman

گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد🤙

مهاجر
مهاجر
مودمن وقتی کتاب خریدم هزینه کردم تو نمایشگاه ولی نتونستم به مهدیه و خواهرش به رسم یادگاری تحویل بدم


g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
وقتی میزون نیستی چی حالت رو خوش می کنه من خلوت کردن با خودم تنها کسی ک می تونه بهم کمک کنه اینه خلوت کنم خیلی حالم رو خوب می کنه شما چطور ؟

g.h.o.l.a.m.a.l.i
g.h.o.l.a.m.a.l.i
زن و شوهری یک خر از بازار خریدند. در راه برگشت به خانه یک پسر بچه گفت: ” چقدر احمقند. چرا هیچکدام سوار خر نشده اند؟ ”

آندو وقتی این حرف را شنیدند زن سوار بر خر شد و مرد در کنار آنها براه افتاد. کمی بعد پیرمردی آنها را دید و گفت: “مرد رئیس خانواده است. چطور زن می تواند در حالی که شوهرش پیاده راه می رود سوار خر شود؟ ”

زن با شنیدن این حرف فوراً از خر پیاده شد و جای خود را به شوهرش داد. لحظاتی بعد با پیرزنی مواجه شدند. پیر زن گفت: ” عجب مرد بی معرفتی، خودش سوار خر می شود و زنش پیاده راه می رود. ”

مرد با شنیدن این حرف به زنش گفت که او هم سوار خر شود.

بعد به مرد جوانی برخوردند. او گفت: ” خر بیچاره، چطور می توانی وزن این دو را تحمل کنی. چقدر به تو ظلم می کنند! ”

زن و شوهر با شنیدن این حرف از خر پیاده شدند و خر را به دوش گرفتند.
ظاهراً راه دیگری باقی نمانده بود.
وقتی به پل باریکی رسیدند، خر ترسید و شروع به جفتک زدن کرد. آنها تعادلشان را از دست دادند و به رودخانه سقوط کردند.

نتیجه:

تک تک مردم برداشت های مختلف دارند. گوشتی که یکنفر با لذت می خورد برای دیگری زهر است.
هیچوقت ممکن نیست که هم

aliaga
aliaga
سلام علیک...

Tasnim
Tasnim
هی مهاژر
عکس کتابهاتو پست کن، فحشت بدیم

صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو