یافتن پست: #خانواده

Hana
Hana
اگر تجربه استفاده از رزماری برای تقویت مو دارید خوشحال میشم شیر کنید {-54-}

WeT
WeT
شدیدا دلم میخواد یه مشت تخمهُ آجیل وردارم جلو تلویزیون دراز بکشمو شبکه پویا رو‌ نگا کنم 😕😕😕

خانوم میم
خانوم میم
خاطرات کم تری دارند
مردانی که سر به زیر ترند...

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
بهترين چيزهاى زندگی رایگان هستند!
لبخند، خانواده، دوستان، خواب، عشق، خنده و خاطرات خوب،
نمیدانم پس چرا ما انقدر نگرانیم؟!

👤

aliaga
aliaga
آیا تابحال شده بخاطر پول و اقتصاد ضعیف موقت یا..خانواده گریه کنین؟؟؟؟؟{-36-}



اگر بوده توضیح لطفا

اگرم امکانش نیست تو پی وی برام بنویسید:گل

خانوم میم
خانوم میم
ب ج

شامی
شامی
{-95-}داداشام ابجیام میخوام حجم عکس و کم کنم و رو فایل اصلی هم سیو بشه .کسی میدونه با چه برنامه ای میشه اینکار و کرد؟
برنامه هایی که خودم دارم رو فایل اصلی سیو نمیکنه .:-S

Hana
Hana
من از اونایی بودم ک اصلا ب مهاجرت فکرم نمیکردم : ) بنظرم نمی ارزید ادم اون همه سختی رو تحمل کنه
ولی الان هرچی میگذره بیشتر دارم میفهمم هرچقدر هم سختی داشته باشه می ارزه : )

رها
رها
این روزا فقط پیروان زکریای رازی واسه همدیگه آرزوی سلامتی می‌کنند، وگرنه پیروان بقیه حضرات دارن همو میکشن... :سیگاار

یاس
یاس
دختر یکی از اقوام ازدواج کرده
با یه طلبه
بعد ار اون دختراس که وقتی ما هد میزدیم نکنه گناه باشه پیشیونیم بیرون :دی
این مقنعه ش وسط فرق سرش بود
حالا که دیگه همه بدحجابن
یه جی این وسط اشتباه :وت
اینم از اخوندامون
برم کفش حجاب کنم یا زوده :-s

خانوم اِچ
خانوم اِچ
مجردا بیاید یه سوال دارم

خانوم میم
خانوم میم
خب دیگه چه خبر

خانوم اِچ
خانوم اِچ
وای وسط کلاس بودیم دوستم گوشیش زنگ خورد گفت هدیه میترسم جواب بدم بعد مجبورش کردم جواب بده بهش گفتن بابات از کما درومد 🥺🥺🥺هممون اشک شوق تو چشمامونه
خواستم از کسایی که دعا کردن تشکر کنم
ممنون از همتون
پ.ن:هوشیاری پدرش ۳بود و میخواستن دستگاهارو بکشن ازش علنا معجره رخ داد{-41-}{-35-}

یاس
یاس
چقد همه چیز خوب بود
حال منم عالی .همه بودن
مامان
ابجیام
داداشام
و خونه مون
و کسی که با تمام وجود خوشحال بود من بودم
هرچند جای خالی پدرم داد میزد
برگشته بودیم خونه خودمون وسط شهر بهترین و قابل دسترس ترین مکان شهر
و میدونستم دیگه حالم خوبه
من می تونم باز خوب درسام بخونم شب زنده داری کنم همون اتاق همیشگی
همون گوشه پایین اتاق
رفتم که قرار داد خونه م فسخ کنم بگم مامانم اینا برگشتن :دنیا
رفتم حیاط
اخرین کاری که بابام برام کرده بود مونده بود
با اینکه نتونستم جلو خودم بگیرم و داد زدم مویه کردم
ولی باز حالم بهتر بود
اونجا خونه مون هرچی باشه بوی بابام‌میداد
تازه تو حیاط مامان کلی مرغ خروس و بوقلمون جمع کرده بود :دی
اینجاش دیگه خیلی فانتزی بود


صدای زنگ گوشی اومد الارام پنج و نیم صبح
همه چیز خواب بود :گگگ


همه حالشون خوبه
پیش همن
الا من :هعی

خانوم میم
خانوم میم
یه تشویشی افتاده تو دلم نمی دونم چرا :/

صفحات: 9 10 11 12 13

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو