اگر زِ گور، به جایی دری نباشد چه؟!
وگر تمام شود، محشری نباشد چه؟!
گرفتم اینکه دری هست و کوبهای دارد...
در آن کویر، کسِ دیگری نباشد چه؟!
کفنکِشان چو در آیم زِ خاک و حق خواهم،
دبیرِ محکمه را دفتری نباشد چه؟!
شرابِ خُلَّرِ شیراز دادهام از دست...
خبر زِ خمرهی گیراتری نباشد چه؟!
چنین که زحمتِ پرهیز بُردهام اینجا،
به هیچ کرده اگر کیفری نباشد چه؟!
بَرَنده کیست در این بازیِ سیاه و سپید؟
در آن دقیقه اگر داوری نباشد چه؟!
#حسین_جنتی
یکی از همکلاسی های دانشگام خودش بندری بود میگف پسر خالم جنون گرف، یه ملا آوردیم میگف توی همه درختاتون هست، بعد گف با تعجب یه گوشه از خونه ک درخت نبود هم نگاه کرد گف اینجا هم هست، اینجا ک درخت ندارین!!!! گف خاله م گف قبلا یه درخت اینجا داشتیم 😶😶😶😶
این بحث خیلی توی بندر زیاد بود همه میگفتن!
بعد میگف همون ملا چن تا ورد خوند از توی درختا و خونه با احترام بیرونشون کرد و بردشون توی کوه 😶😶😶
گف بعدش پسر خاله م ک تيمارستان بستریش کردیم خوب شد مرخصش کردیم آوردیمش خونه 😶😶😶
بعد از اونم گف یا گل های کاغذی ک خار دارن کنارشون بکار یا قیچی یا چاقو بزار روی درختا بمونه 😶😶😶
این دوستمون هم کلا آدمی نبود ک دروغ بگه، خیلی هم مذهبی و معتقد بود...
ولی نمی دونستم با خار و قیچی دفع میشه