یافتن پست: #تنها

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
:ادریس

مهاجر
مهاجر
کیا بیدارن؟

رها
رها
هوای بارونی... بوی دود هیزم... چایی لب آتیش.. یه آهنگ قشنگ..
کافیه دیگه برای یه حال خوب :x❤️

شامی
شامی
@hadi
سلام اقا هادی چند روزه نمیتونم وارد سایت شم همش این ارور و میده. به زور یه وقت بشه.


마흐디에
마흐디에
من از تنها موندن بدم میاد، لطفا خواهرمو برگردونین😭

مهاجر
مهاجر
ولنتاین مال این جوجه هاس
عقاب همیشه تواوج پرواز میکنه

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢‌

رستم، پهلوان نامدار ایرانی در یک باغ خوش آب و هوا توقف کرد تا هم خستگی نبرد سنگینش با افراسیاب را از تن به در کند . هم اسب با وفایش رخش ، نفسی تازه کند .
پس از خوردن نهار ، پلک هایش سنگین شد و کنار آتش خوابش برد . رخش هم بدون این که افسارش به جایی بسته باشد، تنها ماند!

افراسیاب با خودش فکر کرد که موفقیت رستم تنها به خاطر قدرت خودش نیست بلکه اسب او در این پیروزی خیلی نقش داشته

پس سربازانش را برای دزدیدن رخش فرستاد. آن ها که از قدرت رخش خبر داشتند برای به دام انداختنش یک طناب بسیار بلند و محکم آورده بودند ، وقتی رخش حسابی از رستم دور شد، طناب بلند رابه سمتش پرتاب کردند. رخش که بسیار باهوش و قوی بود با حرکتی جانانه خودش را نجات داد و فرار کرد.
رستم بیدار شد. جای خالی رخش را دید. زین او را در دست گرفت و از روی رد پاهایی که به جا مانده بود توانست او را پیدا کند.
بعد با صدای بلند به رخش گفت: « می دانی در حالی که زین تو را به دوش داشته ام چه قدر راه آمده ام؟ »
بعد برای دلداری خودش دوباره گفت: « عیبی ندارد. رسم زمانه این است.

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
خواستن تنها كافى نيست، بايد براى بدست آوردنش هر كارى لازمه انجام بدى..

باورهایتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند.

مهاجر
مهاجر
تنهایی خیلی بددردیه🥺

خانوم میم
خانوم میم
ولی بهترین بازیگر مرد حق شهرام یا جواد بود :هعی

رها
رها
امروز دوستم ک 25ساله باهاش دوستم +اون یکی دوستم ک 16ساله باهاش دوستم و سه تایی با هم دوست شدیم، اومدن خونه مون :اکلیلی کلیییییی خوشحال شدم از دیدنشون.... :اکلیلی این دو نفر کسایی بودن که هیییییچ وقت تو زندگیم تنهام نذاشتن و تو این سالها هیچ وقت نشد با همدیگه حتی یه روز هم قهر کنیم... حرفایی ک نمیتونم ب خونواده م بگم رو با این دوتا فرشته در میون میذارم و با همدیگه حلشون میکنیم... ❤️

مهاجر
مهاجر
روزگار اینسان که خواهد بیکس وتنها مرا

سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من
💔

سالومه
سالومه
نقطه ضعف شما چیه
مال من
تنبلی و
ترس
عدم پشتکار

(◍•ᴗ•◍)
(◍•ᴗ•◍)
💢

در شهری توریستی در گوشه ای از دنیا درست هنگامی که همه در یک بدهکاری بسر می برند و هر کدام برمبنای اعتبارشان زندگی را گذران می کنند و پولی در بساط هیچکس نیست، ناگهان، یک مرد بسیار ثروتمندی وارد شهر می شود. او وارد تنها هتلی که در این شهر ساحلی است می شود، اسکناس ۱۰۰ یوروئی را روی پیشخوان هتل می گذارد و برای بازدید اتاق هتل و انتخاب آن به طبقه بالا می رود.
صاحب هتل اسکناس ۱۰۰ یوروئی را برمی دارد و در این فاصله می رود و بدهی خودش را به قصاب می پردازد. قصاب اسکناس ۱۰۰ یوروئی را برمی دارد و با عجله سراغ دامداری می رود و بدهی خود را به او می پردازد.
دامدار، اسکناس ۱۰۰ یوروئی را با شتاب برای پرداخت بدهی اش به تامین کننده خوراک دام که از او برای گوسفندانش یونجه و جو خرید کرده می دهد.
یونجه فروش برای پرداخت بدهی خود، اسکناس ۱۰۰ یوروئی را با شتاب به شهرداری می برد و بابت عوارض ساخت و سازی که انجام داده به شهرداری می پردازد.
حسابدار شهرداری اسکناس را با شتاب به هتل می آورد......

Nariman
Nariman
تنهایی ،
تقدیر کسانی است که
در قلب شان قبرستانی از
حرف های نگفته دارن...

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو