یافتن پست: #تمنا

حضرت@دوست
حضرت@دوست
﴿انّ الله مع الصابرین
«همانا خدا با صابران است»


نباید کند ، نباید هم کند !

عشق باید چنان گردد تا مبدل

به گردد و به جای اینکه

شود ، کند ...

wolf
wolf
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست



گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست



روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست



گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست



گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست



این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست



نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست



سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست



هوشنگ ابتهاج

سکوت شب
سکوت شب
در هر تپش قلبم حضور معبودیست که
بی منت برایم خدایی می کند….
بی منت می بخشد…
و بی منت عطا می کند…
ای همه هستی…
ای همه شکوه…
ای همه آرامش….
امواج متلاطم درونم را ساحلی نیست جز یادت….
و غوغای روح بی پناهم را پناهی نیست جز حضورت…
وجودم را با ذکر نامت آذین می بندم
و جانم را با یادت متبرک می کنم
و عاشقانه تمنایت می کنم….

wolf
wolf

دستهایم آنقدر بزرگ نیست ڪہ چرخ دنیا را بہ ڪامتان بچرخانم اما یڪۍ هست ڪہ بر همہ چیز تواناست از او تمناۍ لحظہ هاۍ زیبا براتون دارم

اوله هفتتون بخیر و شادی{-2-}
رو تبلیغات کلیک کنید{-42-}{-62-}{-130-}{-130-}{-130-}{-130-}

wolf
wolf
یک دقیقه زل زدن در چشم زیبایِ تو چند ؟
افتخارِ دیدن روی فریبایِ تو چند ؟
.
حال چون آرامشت سهم کسی غیرِ من است
هم نشینی با فراق وحشت افزای تو چند ؟
.
در شمال شهر عشقت زندگی رویایی است
گوشه یِ پرتِ جنوبِ شهرِ دنیای تو چند ؟
.
بهره برداری ز مهرت حق از ما بهتران
حسرتِ آغوش گرم و ماهِ سیمای تو چند؟
.
ذوق شعر آنچنانی نیست در فهرست من
عشق بازی در خیالت با تمنای تو چند؟
.
مِهر در کانون گرم خانواده سهم تو
شب نشینی در تگرگِ سختِ سرمای تو چند ؟
.
خنده در مهتاب و نور ماه ارزانی تو
گریه در یک گوشه با حس تماشای تو چند؟
.
زیرکی در عاشقی را من نخواهم خواستن
کند ذهنی در جواب یک معمای تو چند ؟
.
نازنین ، خوش قد و بالا ، مهربانی مال تو
یک نگاهِ مهربان بر قد و بالای تو چند ؟
.
قدرت من در خرید "دوستت دارم " کم است
طعنه های سرد و نفرین های دعوای تو چند؟
.
جشن در ویلایِ ساحل آنقدر جذاب نیست
مرگ در دلتنگیِ غمگین دریایِ تو چند ؟


جواد مـزنـگــی{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
سبز سبزم ، نفس باور من بارانیست

هیچکس جزتو دراندیشه ی من پیدانیست

حاصل دم زدن از عشق گل لبخنداست

گرچه شیرینی این خنده پس از گریانیست

متلاطم نشود بحر دلم از هرسنگ

به هوای تو هوای دل من طوفانیست

آدم از جنت اگر رفت بسودای تو بود

جنتی نیست درآن جا که رخ حوانیست

آی لیلای تمنای جنون آمیزم

عشق آغاز طریق تب بی پایانیست

عطر پیراهنت هرچند به من نزدیک است

باز انگار که تقدیر دلم کنعانیست



مهدی زکی زاده

wolf
wolf
کی رفته‌ای ز دل که تمنا کنم تو را

کی بوده‌ای نهفته که پیدا کنم تو را


غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور

پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را


با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را


بالای خود در این چشم من ببین

تا باخبر ز عالم بالا کنم تو را

مونا یزدی
مونا یزدی


نامَت هنـوزهم
هیجان میـدهـد مَـرا

ایـن پَرچم شمـاست ڪہ
تِڪآن میـدهد مرا

وقتے شبیهِ مـُرده
بہ حُسینیہ مـیـرَوَم

سینہ زَنی
دومرتبہ جـان میدهد مـرا





wolf
wolf
گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم

گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم



گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در

گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم



گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا

گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم



گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام

گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم



گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم



گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم



گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم



سیمین بهبهانی

سکوت شب
سکوت شب
در کویر سرد عشق این سخن از من بگیر
مرگ تو مرگ من است
پس تمنا میکنم هرگز نمیر

0
0
دلتنگ شدن حس نبودن کسی است

که تمام وجودت

یکباره تمنای بودنش را می کند …

wolf
wolf
نیستی کم! نه از آیینه نه حتی از ماه

که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماه



من محال است به دیدار تو قانع باشم

کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه



به تمنای تو دریا شده ام! گرچه یکی ست

سهم یک کاسه ی آب و دل دریا از ماه



گفتم این غم به خداوند بگویم، دیدم

که خداوند جدا کرده زمین را از ماه



صحبتی نیست! اگر هم گله ای هست از اوست

می توانیم برنجیم مگر ما از ماه!

فاضل نظری{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}{-118-}

wolf
wolf
هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است

غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است

دچار می شوم اینجا ... دچار یک غربت

تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است،

که در گرفته میان گریز و جا ماندن

در این هوای تمنا، چه جای دلسنگی است؟

بهانه های قدیمی هنوز بیدارند

برای من که غرورم شکسته این ننگی است

نباید از تو بگویم ... نباید از تو بخوانم

غرور لعنتیِ من دچار بیرنگی است

گذشته بودم و با خود خیال می کردم،

فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است

هنوز بعدِ فراقی که بین ما افتاد،

گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی است

دوباره بی تو من امشب عروج خواهم کرد

به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است!

سکوت شب
سکوت شب
دوست داشتن سکوت نیست !
گاهی دل تمنا می شود
فریاد می خواهد
مرد و زن ندارد !
وقتی دوستش داری
ب ایست پایِ احساست
پایِ دلت
یک گوشه نشستن
این پا و آن پا کردن
بهانه است !
بهانه ای برایِ غرورت
پایِ دلدادگی که به میان است
بی خیالِ حرف و حدیث باش
چه حدیثی بالاتر از
برقِ چشمانش
به وقتِ اعترافِ تو !
چه حرفی پاک تر از
کلماتِ چیده شده در ذهنِ عاشقت
و لکنتِ زبانت برایِ گفتنِ تمامشان ؟
دوست داشتن پا رویِ پا گذاشتن نیست !
دوستش داری ؟
به احترامِ دلت
زبان باز کن
ما آدمها عجیب بدهکارِ دل می شویم
این روزها

صفحات: 10 11 12 13 14

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو