#تلنگر 📚
چه وقت باید احساس بزرگی کرد؟
1- هر گاه از خوشبختی کسانی که
دوستمان ندارند خوشحال شدیم.
2- هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران
از حق خود گذشتیم.
3 - هرگاه شادی را به کسانی که
آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم.
4- هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن
بدی دیگران نبود.
5- هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
6- هرگاه به بهانه ی عشق از دوست
داشتن دیگران غافل نشدیم.
7- هرگاه اولین اندیشه ما برای
رویارویی با دشمن انتقام نبود.
8- هرگاه دانستیم عزیز خدا
نخواهیم شد. مگر زمانی که
وجودمان آرام بخش دیگران باشد.
9- هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود.
10- هرگاه همه چیز بودیم و گفتیم :
هیچ نیستیم ...
#تلنگر 📚
جوانی براي خواستگاري دختري رفت ولي دختر او را رد کرد و گفت به شرطي قبول ميکنم که مادرت به عروسي نيايد.
آن جوان در کار خود ماند و نزد يکي از اساتيد خود رفت و با خجالت چنين گفت:
در سن يک سالگي پدرم مرد و مادرم برای اينکه خرج زندگيمان را تامين کند در خانه هاي مردم رخت و لباس مي شست،
حالا دختري که خيلي دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است،
اين گذشته مادرم باعث خجالت او شده که چنین گفته
به نظرتان چکار کنم؟
استاد به او گفت: از تو خواسته اي دارم به منزل برو و دست مادرت را بشوی، فردا به نزد من بيا تا بگویم چکار کنی.
جوان به منزل رفت و اينکار را کرد، ولي با حوصله دستهاي مادرش را در حالي که اشک بر روي گونه هايش سرازير شده بود را شست.
زيرا اولين بار بود که دستان مادرش را درحالي که از شدت شستن لباسهاي مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را ديد.
طوري که وقتي آب را روي دستانش مي ريخت از درد به لرز مي افتاد.
پس از شستن دستانِ مادرش، نتوانست تا فردا صبر کند همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت:
ممنونم که راه درست را به من نشان دادی. یک تار موی مادرم به دنیا می ارزد ...