یافتن پست: #ترس

Elham
Elham 👩‍👧‍👦
الان دارن ازمون میدنااا:اکلیلی انشالله ک خبر قبولیشون:دعا

خانوم میم
خانوم میم
از خوبیای ساینا اینه که وقتی پست می ذاری استرس قضاوت شدن نداری

خانوم میم
خانوم میم
شبکه نمایش داره یه فیلم ترسناک نشون می ده

aliaga
aliaga
برا ماه رمضان چی تدارک دیدی برا سایت؟؟ @hadi



قرآن رو کی ب عهده گرف ؟؟؟؟ @Z110

aliaga
aliaga



صفحه ۱۱۳

بهار نارنج
بهار نارنج
@Baran
رهاییمون چطوره؟:x

Tasnim
Tasnim
من همیشه از بازیهای دلبر کوچک با دلبر کوچکتر میفهمم که دلبر کوچک چه معلم بی تربیت و بددهنی داره.
امروز داشتن بازی میکردن دلبر کوچک به دلبر کوچکتر گفت حواست کجاست کودن؟
من : {-15-} این حرف رو از کی یاد گرفتی؟
دلبر کوچک: وقتی آدرینا جا میمونه خانوممون بهش میگه کودن
من: حرف قشنگی نیست. دیگه نگو
دلبر کوچکتر: مگه معلما هم حرف بد میزنن
من:{-15-}
پ.ن: خ.ب آموزش و پرورش

aliaga
aliaga

(عج)

صفحه۱۱۲

حضرت@دوست
حضرت@دوست

مرض في قلب الحبيب لا يعود
والحب الذي لا يمكن توجيهه يُقتل
يا آخر الرومانسية تنطفئ لهيب الروح المشتعلة قبل أن تشتعل
آخر عابر سبيل يقابلني هو الحزن والمطر
سوف تسقط الدموع الرطبة على الخدين


❤
تو خوشبخت هستی اگر در زندگی ات کسی را داری که بتوانی با خیال راحت به او محبت کنی؛ بدون اینکه ترس از دست دادنش را داشته باشی.
عشق آموخت مرا جور دیگر خندیدن
عشق آموخت مرا جور دیگر رقصیدن
عشق آموخت مرا جور دیگر زیستن
و عشق آموخت مرا چگونه خوشبخت بودن

aliaga
aliaga
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود. هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد. وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد. ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن برهند. آن مرد از ترس جان، خیک‌ها را یکی یکی به دریا می‌انداخت. در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی».

حضرت@دوست
حضرت@دوست
برای تو نوشتم که خاصی

بهانه ی من باش برای محبت هایت، عذرم مکن، ای خالی از مشغله ی دلم، عطا کن که شنیدن نصیحت تو به سود من باشد و دل نپذیرد، راز عاطفه را پنهان کردم ترس از غم توست، پس اشکهایم را به شوق عشقت پذیراشو


یاس
یاس
خواستم نگم
ولی به قول دوستم
وطیفه اخلاقی بگم
اولش @hadi
بیشترین شناخت به من و پدرم داره و میدونه بابام چطور ادمی بوده
سرمایه دار ال بل نبود ولی قد حاج فلانی کله گند شهر معروف بود به مستجاب الدعوه بودن کسی مریضی داشت پدر میبرد براش قربانی دبح کنه
اواخر که نمیتونست و ترس حرام شدن بود نمیرفتن
باز چاقو میاوردن در خونه و از بابام میخواستن دعا بکنه
و حرف هایی که در مورد من اینده ام بهم می گفت رویاهای صادقه شون
و اما
دیروز که رفتم رای
من همیشه رای مجلس و شورا سفید مینداختم
دیروز یادم افتاد بابام همیشه اول صبح اول رای میداد
بعد برمیگشت سر راه نون میگرفت
می اومد ما رو هم بیدار میکرد صبحونه بخوریم بریم رای
به نیابت پدرم
و سلامتی مامانم قدم هام و رای رو نذر کردم
و الان یادم افتاد چرا دیشب بابا مهمون من بود
این رای دادن کار کوچیکی نبود
و به دست بابام رسید
ان شاالله :گگگ
برام برا چندمین بار اثبات شد ؛
جدای از تمام کاستی ها و مشکلات و فسادها
این انقلاب صاحب داره پاش خون های مقدسی ریخته شده
دشمن شادش نکنیم

Tasnim
Tasnim
🗳 طبق آمارهای غیر رسمی از شمارش آرا، مردم هدفمند رای داده اند:

🗳عنابستانی که سیلی زدنش به یک سرباز حاشیه ساز شد، دیگر به مجلس راه پیدا نکرده است.

🗳در قم جوانی که در هیچ لیست و ائتلافی نبوده و البته منتقد خانه های آپارتمانی است بعنوان  نفر دوم وارد مجلس شده است. از او بعنوان پدیده انتخاباتی یاد شده است.

🗳مردم به یار روحانی یعنی نوبخت، نه گفتند.

🗳باهنر هم که امسال می خواست از کرمان به مجلس ورود کند با نه محکم مردم کرمان روبرو شد.

🗳 ابراهیم رئیسی  حالا غیر از صندلی ریاست جمهوری، یه صندلی هم تو مجلس خبرگان رهبری داره.

🗳 مردم مازندران به آیت الله صادق آملی لاریجانی برای خبرگان، نه گفتند

و ...

fatme
fatme
:زهرا چرا نتایج نمیاد
دیگه خسته شدم از فشار استرس و نگرانی

صفحات: 12 13 14 15 16

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو