یافتن پست: #تاریک

حضرت@دوست
حضرت@دوست
تاریکی دل


گر عاشقی فدا کن در ره عشق جان را
دانم که این دلیری نبود چو تو جبان را

خود چون تو بی بصارت نکند چنین تجارت
زیرا که آن حرارت نبود فسردگان را

ای شیخ گربه زاهد وز بهر نان مجاهد
بر خوان آرزوها همکاسه ای سگان را

از بهر آب فردا امروز ترک نان کن
چون نان بآب دادی خاکی شمر جهان را

چون عاشقان دنیا با کس مکن خصومت
همکاسه سگان دان جویندگان نان را

مردار مرده ریگی افتاده درمیانشان
وندر دهان گرفته هر ده یک استخوان را

ای تیز کرده دندان بر استخوان یاران
تا گوشتی نخاید بردوز لب دهان را

حضرت@دوست
حضرت@دوست
ای آسیای سودا اندر سرتو گردان
در ناو قالب خود چون آب دان روان را

وآن ماهیان معنی اندروی آشنا گر
تو جمع کرده با هم ماران و ماهیان را

ماران شده چو ثعبان ماهی نمانده دروی
کان نفس چو سگ آبی خورده یکان یکان را

تو پیش ازین چو عنقادر قاف قرب بودی
چون یاد می نیاری آن قدسی آشیان را؟

تو کرده ای زمستی در خانه دود هستی
تاریک دل نبیند آن شمع روشنان را

با او فراخ دل شو در بذل جان که نبود
زآن ماه خانه روشن مرتنگ روز نان را

گر در درون پرده چون سیف جای خواهی

هر شب چو سگ برین در بالین کین آستان را


ترنم بانو♥️
ترنم بانو♥️
یه قهوه تلخ و یه سیگار سنگین
یه خونه ی تاریک با چند تا دیوار غمگین....

حضرت@دوست
حضرت@دوست
پشت دیوار سکوت

دست نارنجی احساس در این تاریکی
اشتها از دل هر قاصدکی می گیرد

Saye
Saye
یه دوست داشتم هر موقع حالشو میپرسیدم
و حالش بد بود میگفت: شبم!
میگفتم شب یعنی چی؟!
میگفت دلم تاریکه ولی آرومم مثه ستاره ها به مردم لبخند میزنم نمیزارم بقیه حالمو بفهمن...

چقد شب بودیم و کسی نفهمید... =)

fatme
fatme
شبِ همه‌ی ما یکی بود ،
اما تاریکی‌هایمان فرق داشت

WeT
WeT
اتاق تاریک آرامش عجیبی داره

▪️
▪️
بی آنکه بوی تو را بشنوم
ریشه‌های سیاهم
در تاریکی بیدار می‌شوند
فریاد می‌زنند:
بهار، بهار ...
شاخه‌های درختم من!
به آمدنت معتادم...!



fatme
fatme
میدونم که تو هم توی قلبت عقده هایی داری
عقده هایی که اومدن از نقطه های تاریک

▪️
▪️
به تاریکی زل میزنم
تاریکی هم به من خیره میشود
دنیای من تکه تکه شد
لبخند روی لبم اجبار است
متاسفم که میگویم
"میخواهم آزاد باشم"
مث سایه ای در شب
نامرئی
نادیدنی

▪️
▪️
پارت دوم
🪵کسایی که از جنگل رد میشن:
جنگل انگار از نزدیک تاریک تر به نظر میرسه و ازونجایی که هوا داره تاریک میشه، تنها محدوده ی دیدت چراغای ماشینه.
تو اینه دیدی یچیزی از پشت ماشین رد شد؟ آهو بود؟ چیزی شبیه آهو که نتونستی درست تشخیص بدی...
چندتا گوزن وایسادن تو قسمت متراکم جنگل و بی حرکت بهت زل زدن اما یهو به یک سمت فرار میکنن...
در کمال بدشانسی میبینی یه درخت افتاده و جاده رو بسته
1-بقیه راهو پیاده میری تا برسی به جاده و یه ماشین برسوندت به مقصد...
2-از وسط جنگل حرکت میکنی به سمت جایی که گوزن ها فرار کردن...
چیکار میکنی؟
_
🛖کسایی که از روستا رد میشن:
روستا کاملا متروکه به نظر میرسه، هیچ اثری از زندگی توش نمیبینی.
جاده مستقیم از وسط روستا رد میشه و میدونی تورو به خارج از روستا میرسونه‌
همینطور که رانندگی میکنی، چشمت میخوره به چندتا خونه که درشون بازه.
1-به این فکر میکنی که اگه روستا متروکس
شاید بتونی پولی یا وسایلی قیمتی چیزی پیدا کنی . پس می ایستی و وارد خونه میشی
2-از سکوت هولناک دهکده میترسی و ترجیح میدی راهت رو ادامه بدی
چیکار میکنی؟

▪️
▪️
درواقع "شیاطین" همون خدایان باستانی هستن که در یهودیت مورد تحقیر و نفرت قرار گرفتن و از اونا تصویر تاریک و کثیفی نشون داده شده.
تموم کتابها،فیلم ها و افسانه هایی که درمورد شرور بودن این خدایان میخونیم، بخاطر قدرت و نفوذیه که این ادیان بر رسانه ها داشتن

صفحات: 13 14 15 16 17

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ

شبکه اجتماعی ساینا · طراحی توسط گروه طراحی وب ابتکارنو