aliaga
من عادت کردهام خودم حال خودم را خوب کنم
من عادت کردهام در آسمان تاریک زندگیام خورشیدهای در حال طلوع بکشم و آنقدر باورشان کنم تا جان بگیرند و بتابند و محو کنند شبهای سیاه را.
من عادت کردهام با غم و اندوه رفیق باشم، آنقدر که در آغوششان بخوابم و همچنان حالم خوب باشد، که احاطهام کنند و بازهم بخندم، که همراهیام کنند و همچنان محو زیباییهای ریز جهان باشم.
من عادت کردهام احساس خوشبختی کنم، درست وقتی که هیچ حسی آغشته به خوشبختی نیست، درست وقتی که شب است و پاییز است و تمام جهان و آدمها غمانگیز...
من برای خودم دنیای انتزاعی و کوچکی دارم که در آن حالم به وسعت جهانی خوب است،
و همین خوب است
و همین کافیست...
aliaga
به شوق نور در
ظلمت قدم بردار
به این غم های جان آزار دل مسپار
که مرغانِ گلستانزاد
که سرشارند از آواز آزادی
نمیدانند هرگز لذت و ذوق رهایی را
و رعنایان تن در تورپرورده
نمیدانند در پایان تاریکی شکوه روشنایی را...
[فریدون مشیری]
گِلآرِه
منو جمع کن🥲
اگه تو تاریکی موندم تو واسم شمعو روشن کن🥲
خانوم اِچ
نکته این است که لیلة القدر میگویند
نه یوم القدر !
در دل تاریکیها و در بطن حادثهها است
که تو باید طرح فردا را بریزی
و در طلوع فجر،
همراه فرشتههای نازل شب قدم برداری ..
استاد علی صفایی حائری
کتاب تفسیر سوره قدر ص ۱۰
حسین
به هیچکس و هیچ چیز در این دنیا وابسته نباش،
حتی سایه ات در زمان تاریکی تو را تنها میگذارد.
WeT
Neden sensiz bu evin çatısı yok
,,,
لایک
دستم اشتباهی خورد
🐇🌸
اشکال نداره