#عسل-بانوی-شعرم

وقتی دلم به سمت تو مایل نمی‌شود
باید بگویم اسم دلم، دل نمی‌شود

آشوبم، آرامشم تویی
به هر ترانه‌ای سر می‌کشم تویی
بیا که بی تو من غم دو صد خزانم

بگذار بگویم که از سراب این و آن بریدم
من از عطش ترانه آفریدم

#هیهات
بی هیچ سوالی و جوابی بغلم کن
خسته تر از آنم که بگویم به چه علّت

این چه تیغ است که در هر رگ من زخمی ازوست
#نازنین
گر بگویم که تو در خون منی بهتان نیست

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم...

اغلب به یاد تو هستم بهتر بگویم تو همیشه با منی هر جا که می‌روم.

حتی یک نفر را نداشتم

که با او درد و دل کنم

کسی باشد که به او بگویم دوستش دارم!

می ‌فهمی؟

می ‌دانی عشق یعنی چه؟

خیال نمی ‌کنم بفهمی!

هیچکس نمی ‌داند

من چه حالی دارم، هیچکس …

دلم از تنهایی می ‌پوسید

و دردهای ناگفتنی توی دلم تلمبار می‌ شد

آدم عاشق باشد و نتواند به کسی بگوید

غم ‌انگیز نیست؟

اغلب به یاد تو هستم بهتر بگویم تو همیشه با منی هر جا که می‌روم، هر جا که می روم

حالا باید برم یه شهر دیگ و از یه جای دورتر بهت فکر کنم💛

ادامه داستان
از همان لحظه فهمیدم که دیگر عشقی در کار نخواهد بود
اما چیزی به دست آورده بودم که ارزشش حتی از عشق بیشتر بود
دوستی گرانبهایی که می توانستم همیشه به آن افتخار کنم .
به نشانه احترام و سلام خم شدم و کتاب را برای معرفی خود به سوی او دراز کردم .
با این وجود وقتی شروع به صحبت کردم از تلخی ناشی از تاثری که در کلامم بود متحیر شدم .
من ” جان بلانکارد” هستم و شما هم باید دوشیزه می نل باشید .
از ملاقات شما بسیار خوشحالم .
ممکن است دعوت مرا به شام بپذیرید؟
چهره آن زن با تبسمی شکیبا از هم گشوده شد
و به آرامی گفت: فرزندم من اصلا متوجه نمی‌شوم!
ولی آن خانم جوان که لباس سبز به تن داشت و هم اکنون از کنار ما گذشت
از من خواست که این گل سرخ را روی کلاهم بگذارم و گفت اگر شما مرا به شام دعوت کردید باید به شما بگویم که
او در رستوران بزرگ آن طرف خیابان منتظر شماست .
او گفت که این فقط یک امتحان است !

چه بگویم که؟

جهان عاشقانه نیست؛
من در کدام هزاره ام؟!
که هم چنان عشق می ورزم..

دستم بِ بودنت نمیرسد؛
اما بگذار سربسته از دلم برایت بگویم:
طوری دوستت میدارم،
کِ هر شبانه روز بی آنکه ببینمت؛
بی آنکه ببوسمت؛
بی آنکه لمست کنم..
بودنی ترین
بودنیِ شخصِ جهانم شده ای...!

#qalbam

مدعی گفت به لیلی به طنز:

رو که چنان چابک و موزون نه ای!


لیلی از آن حرف بخندید و گفت:

با تو چه بگویم؟ که تو مجنون نه ای.....!

قشنگترین جمله ای که میشه
به کسی که دوستش داریم بگیم اینه که
"غمت نباشه من هستم"

گفته بودم که بیای غم دل با تو بگویم.
اما چه کنم آمدیو فضل خزان شد