یافتن پست: #اختیار
·
برم بخابم صب بیام دادنتو ببینم
aliaga
رِفاقت عجب امنیت خوبي دارد!∞
مي تواني با رفیق،خودِ خودت باشي!
مي تواني درد هایت را،هرچند ناچیز،هرچند گِران،بي خجالت به او بگویي!
از حماقت هایت بگویي...
دوست انتخاب آزاده توست...
اختیارِ توست...
نامش را در شناسنامه ات نمي نویسند!نامت را در شناسنامه اش نمي نویسند!
دوست عرف نیست...
عادت نیست...
معذوریت نیست...
[او] سایبانِ دلچسبي ست
تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري!
کیا ازین موجودات کنارشون دارن؟؟؟
مي تواني با رفیق،خودِ خودت باشي!
مي تواني درد هایت را،هرچند ناچیز،هرچند گِران،بي خجالت به او بگویي!
از حماقت هایت بگویي...
دوست انتخاب آزاده توست...
اختیارِ توست...
نامش را در شناسنامه ات نمي نویسند!نامت را در شناسنامه اش نمي نویسند!
دوست عرف نیست...
عادت نیست...
معذوریت نیست...
[او] سایبانِ دلچسبي ست
تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري!
کیا ازین موجودات کنارشون دارن؟؟؟
حضرت@دوست
برسی عوامل مؤثر خودشناسی بر جامعه
(بخش 15 )
چون تو شناسای خود شوی به حقیقت
بر تو هویدا شود حقیقت هستی
(بخش 15 )
چون تو شناسای خود شوی به حقیقت
بر تو هویدا شود حقیقت هستی
حضرت@دوست
عارفی در رابطه با عشق میگفت
عشق یعنی:
به کسی که دوستش داری
اختیار نابود کردنتو میدی
ولی ایمان داری
که
اینکارو نخواهد کرد…..
عشق یعنی:
به کسی که دوستش داری
اختیار نابود کردنتو میدی
ولی ایمان داری
که
اینکارو نخواهد کرد…..
?
نه به گریه ها اعتماد کن و شانه ات را بی فکر در اختیار چشمهای خیسش بگذار نه به شانه هایش اعتماد کن و برای گریه هایت به شانه ای تکیه کن خودت باش که انسان از سمتی که تکیه میکند می افتد
یاس
دخمل فنچ مامانی خر خون
کع یاداور دوران جهالت کارشناسیمه
زیر نور ماه تو محوطه سبز داشت درس میخوند
رفتم پیشش کرک و پشمش ریخت که چکارش دارم
گفتم داری درس میخونی؟
با تعجب مکثی کرد -تعجب-
گفتم اره چطور و فکر کنم تو دلش گفت اسکول مگه جزوه نمبینی
گفتم خوب نخون برو زیر نور اشتباهی که من کردم نکن فشار چشم میشی که مقدمه اب سیاه
تشکری کرد پاشد
کاش یکی هم به من میگفت خر نباش تو تاریکی نخون
بارسنگین برندار اینجوری مرد نمیشی
کع یاداور دوران جهالت کارشناسیمه
زیر نور ماه تو محوطه سبز داشت درس میخوند
رفتم پیشش کرک و پشمش ریخت که چکارش دارم
گفتم داری درس میخونی؟
با تعجب مکثی کرد -تعجب-
گفتم اره چطور و فکر کنم تو دلش گفت اسکول مگه جزوه نمبینی
گفتم خوب نخون برو زیر نور اشتباهی که من کردم نکن فشار چشم میشی که مقدمه اب سیاه
تشکری کرد پاشد
کاش یکی هم به من میگفت خر نباش تو تاریکی نخون
بارسنگین برندار اینجوری مرد نمیشی
رها
میشه بگید کیا اینجا به طلسم و اینجور چیزا اعتقاد دارن؟! دلیلشون چیه؟! تا حالا برای خودشون پیش اومده باشه ک بهشون مراجعه کنن و ب نتیجه ای برسن؟!
aliaga
اگه ی روزی امکانش باشه و برگردین عقب تر...
دوس دارین ب کدوم سال های زندگیتون
برگردین؟؟؟؟؟؟؟
اگه براتون مقدوره توضیح بدین
دوس دارین ب کدوم سال های زندگیتون
برگردین؟؟؟؟؟؟؟
اگه براتون مقدوره توضیح بدین
سجـــاد
وقتی دخترها به هم میرسن؟
فرانسوی : خوشحال شدم تو خیابون دیدمت
امریکایی : بسیار زیبا شدی دوست من
آلمانی : دوست من واقعا دلم برات تنگ شده بود
ایرانی : سلام شوهر نکردی
فرانسوی : خوشحال شدم تو خیابون دیدمت
امریکایی : بسیار زیبا شدی دوست من
آلمانی : دوست من واقعا دلم برات تنگ شده بود
ایرانی : سلام شوهر نکردی
جانم❤
در نبودت چشم‌هایم پُر ز باران می‌شود
اشک می‌لرزد به روی گونه غلطان می‌شود
تا کسی اسمِ تو را می‌آورد در پیش من
ذهنم از فکر ِ تو مثل یک خیابان می‌شود
مثل گنجشکی که تیری خورده باشد بی هوا
بر زمین می‌افتم و قلبم هراسان می‌شود
هر چه می‌گردم به دنبالت نمی‌بینم تورا
دیدنت تنها فقط در خواب آسان می‌شود
خاطراتم با تو در این ذهن پُر آشوب من
بارها مانند یک سریال اکران می‌شود
کوچه های شهر را طی میکنم بی‌اختیار
آرزویم دیدن ِ لب‌های خندان می‌شود
تا به خود می‌آیم از فکر تو میبینم که باز
کوچه‌ها را رد شدم فکرم پریشان می شود
اشک می‌لرزد به روی گونه غلطان می‌شود
تا کسی اسمِ تو را می‌آورد در پیش من
ذهنم از فکر ِ تو مثل یک خیابان می‌شود
مثل گنجشکی که تیری خورده باشد بی هوا
بر زمین می‌افتم و قلبم هراسان می‌شود
هر چه می‌گردم به دنبالت نمی‌بینم تورا
دیدنت تنها فقط در خواب آسان می‌شود
خاطراتم با تو در این ذهن پُر آشوب من
بارها مانند یک سریال اکران می‌شود
کوچه های شهر را طی میکنم بی‌اختیار
آرزویم دیدن ِ لب‌های خندان می‌شود
تا به خود می‌آیم از فکر تو میبینم که باز
کوچه‌ها را رد شدم فکرم پریشان می شود
جمله احساسیه
دلیل وجود ما یک سری علت های بی نهایت پشتشه که نمی دونیم چیا هستن و اختیاری هم توش نداشتیم
ولی بی نهایت علت باعث نمی شه ما تصادفی باشیم
صحیح...
چیزی به اسم تصادف شانسی بودن قبول ندارم
فقط خیلی چیزها پس پرده غیب هستش با گدر زمان مشخص میشه
مثلا میگه اگر یوسف به چاه نمی افتاد برده نمی شد و تهمت نمیخورد
و زندانی نمیشد
به لون هدف خلقتس که فرمانروایی دین خدا بر مصر بود نمیرسید
شاید تک تک اینا بدشانسی
بد بیاری
به نطر بیاد
ولی حلقه های زنجیره خوشبختی بوده
گفتن ک جمله شون احساسی بود...