دنیــــــــــــرا ملکه عشق
صبا از رخ بکش یک دم نقابش
که تا بینم رخ چون آفتابش
مگر بر حالم اندازد زمانی
نظر زان چشم مست نیم خوابش
دو ابروی کماندارش ببیند
که باشد با دلم پیوسته تابش
اسیر بند زنجیر خودم کرد
کمند بند زلف پر ز تابش
شدم در کوی او خوارای عزیزان
ندیدم نوبتی از هیچ بابش
اگر روزی به مهمان من آید
برآنم کز جگر سازم کبابش
در این عالم ندیدم هیچ عاقل
که چون من نیست شیدا و خرابش
خط زنگار گونش چون بخواندم
نبشتم من ز خون دل جوابش
ببیند در جهان چشمم که روزی
به رغم دشمنان بوسم رکابش
اِلِکترون..!
سلام
راجب گوشت اضافه بعد عمل بینی اطلاعاتی دارید؟🥲
رها
بابام آدمیه ک تقریبا کل نوجوونی و جوونی و میانسالیش رو توی کوه و کمر میگشته و تنها تفریحش هم همین بود... وقتی خیلی بچه بودم با دوستاش میرفته کوه و کلی بلوط میچید و میآورد خونه میذاشت یجای نمدار تا از نوک میوه ی بلوط جوونه در بیاد بعد همه رو میریخت توی یه کوله پشتی و با دوستاش میرفت کوه... اون موقع ها خیلی متوجه نمیشدم چیکار میکنه... چن سال گذشت.. وقتی بابام ب سن بازنشستگی رسید و با هم رفته بودیم یه زیارتگاه ک توی کوه بود.. با لبخند ب یه تیکه از جنگل زل زده بود و میگف :"دارهای" (منظورش درخت بود) این پهنا رو من کاشتم... "دارهای" اون پهنا رو مرحوم جهان کاشته...
تازه فهمیدم اون موقع داشتن جنگل رو احیا میکردن ک خدایی چقد هم خوب این کارو کرده بودن...
"چقد خوبه همه مون در حد توانمون، حداقل سالی یه دونه درخت بکاریم تا وقتی پا ب سن گذاشتم حداقل یه ذوقی داشته باشیم"
aliaga
گفتم غزلی در خور نامت بنویسم
اندازه ی وسعم ز مقامت بنویسم
ای محشر امروز چه تشبیه بیارم
از قد تو فردای قیامت بنویسم
من قطره ام از عهده ی من بر نمی آید
از حضرت دریای کرامت بنویسم
لطف تو مرا پشت در خانه ات آورد
تا اینکه علیکم به سلامت بنویسم
شان تو نگنجید و از این قاب در آمد
دیدم که غزل مثنوی از آب در آمد
من ایل و تبارم سر این سفره نشستند
جمع کس و کارم سر این سفره نشستند
در باغ نگاه تو من کال رسیدم
پر سوخته بودم به پر و بال رسیدم
هم رنگ نگاه تو شده دامن دریا
آئینه زده ریسه به پیراهن دریا
اول نوه ی دختری خلق عظیمی
تو جلوه ی پیغمبری خلق عظیمی
مدیون تو هستند همه مردم عالم
نان عمل توست سر سفره ی آدم
مضمون سخاوت ز تو الهام گرفته
از صندوق قرض الحسنت وام گرفته
حرف کرَم تو همه جا ورد زبان است
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
پلاک313
در زندگی همیشه غمگین بودن از شاد بودن آسان تر است
ولی من اصلا از آدم هایی خوشم نمی آید که آسان ترین راه را انتخاب میکنند
دنیرا جان ، ببین
به ما میگن چپ ، بعد می خندن ، واقعا که
کی گفت . در بین کلامات هر کدام به جمله می خورد را برسی کنید .
متوجه نشدم چی گفتین ، خب